کد مطلب: 189527
تاریخ انتشار : شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۲۹
نتایج موج چهارم «پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان» از کاهش شدید اعتماد عمومی در ایران حکایت دارد. اعتماد بین فردی از ۵۳ درصد در سال ۱۳۵۳ به تنها ۸.۲ درصد در سال ۱۴۰۲ رسیده است؛ آماری نگرانکننده که نشان میدهد سرمایه اجتماعی جامعه ایرانی در حال تهکشیدن است. دکتر قرائی مقدم، جامعهشناس، در گفتوگو با ایران خبر میگوید علت اصلی، ضعف عملکرد دولتها در تحقق وعدهها و شفافیت است، نه رفتار مردم.
سرمایه اجتماعی در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. این جمله شاید شعاری به نظر برسد اما آمارها آن را تأیید میکنند. بر اساس یافتههای موج چهارم پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، میزان اعتماد مردم به یکدیگر که یکی از مؤلفههای اصلی سرمایه اجتماعی است، از سال ۱۳۵۳ تا ۱۴۰۲ روندی نزولی طی کرده و به کمترین حد خود در میان کشورهای منطقه رسیده است. از همین رو،
ایران خبردر گفتوگویی با دکتر قرائیمقدم، جامعهشناس، به بررسی ریشهها و پیامدهای این پدیده پرداخته است.
اعتماد، ستون فقرات سرمایه اجتماعی است
دکتر قرائیمقدم با اشاره به اینکه مهمترین مؤلفه سرمایه اجتماعی، اعتماد عمومی است، میگوید:«اعتماد پدیدهای تکعاملی نیست؛ عوامل متعددی مانند صداقت در گفتار و پایبندی به وعدهها در شکلگیری یا زوال آن نقش دارند. دو نوع اعتماد داریم: عمودی (میان مردم و حاکمیت) و افقی (بین مردم با یکدیگر). متأسفانه در کشور ما هر دو نوع بهشدت تضعیف شدهاند.»
دولتها چگونه اعتماد را فرسوده کردند؟
این جامعهشناس با انتقاد از نحوه عملکرد مسئولان در سالهای اخیر ادامه میدهد:«اعتماد یکشبه شکل نمیگیرد، بلکه نیاز به عملکرد درست و صادقانه در بلندمدت دارد. اما متأسفانه آن سرمایه اعتماد که در سالهای گذشته شکل گرفته بود، به تدریج و با بیعملی، وعدههای عملنشده، و نبود شفافیت از بین رفت. وقتی مردم میبینند مسئولی وعدهای میدهد، مثلاً مبارزه با فساد، اما نهتنها فساد کاهش نمییابد، بلکه گسترش پیدا میکند، اعتمادشان از بین میرود.»
اعتماد ناپایدار، توسعه ناپایدار
قرائیمقدم با اشاره به اهمیت سرمایه اجتماعی در کنار سرمایههای انسانی و طبیعی میگوید:«تا پیش از دهه ۱۹۲۰ تنها از سه نوع سرمایه نام برده میشد: سرمایه طبیعی، سرمایه انسانی و سرمایه تکنولوژیک. اما بعدها جامعهشناسان دریافتند که بدون سرمایه پیونددهنده، یعنی اعتماد عمومی، سایر سرمایهها به بهرهوری نمیرسند. اگر اعتماد نباشد، هیچ سازه اجتماعیای بر پا نمیماند.»
مردم را نباید مقصر دانست
وی با رد این دیدگاه که مردم عامل بیاعتمادی هستند، تأکید میکند:«جامعه مانند یک آزمایشگاه است؛ مردم در طول زمان رفتار دولتها را ارزیابی میکنند. وقتی میبینند وعدهها تکرار میشود ولی نتایج حاصل نمیشود، دیگر امیدی باقی نمیماند. وقتی نتیجه همه آزمایشها یک چیز باشد – بیعملی و تناقض – جامعه نتیجه میگیرد که اعتماد کردن صرفاً هزینهزاست.»
بیاعتمادی در صندوق رأی هم بازتاب یافته است
این استاد دانشگاه در ادامه به نقش انتخابات در بیاعتمادی عمومی اشاره میکند:«وقتی مردم احساس میکنند در تعیین نماینده واقعی خود نقشی ندارند و تصمیمات مهم جای دیگری گرفته میشود، چگونه میتوان انتظار مشارکت فعالانه داشت؟ بیاعتمادی سیاسی دقیقاً از همینجا شروع میشود.»
نتیجه بیاعتمادی: فروپاشی نرم اجتماعی
قرائیمقدم در پایان هشدار میدهد:«اگر بیاعتمادی تداوم یابد، مشروعیت سیاسی و توسعه اقتصادی هم در خطر قرار میگیرد. سرمایه اجتماعی همان چسبی است که اجزای جامعه را کنار هم نگه میدارد. بدون آن، هر پروژهای با شکست مواجه خواهد شد.»