ورود موتورسیکلتهای برقی برای کار و بار به پایتخت/ تعویض موتورهای بنزینی با اقساط ۶۰ ماهه
به گزارش ایران خبر،فرزانه متین: در این گزارش به معرفی چندین باغ تاریخی و ارزشمند که آبستن حوادث مهمی در دارالخلافه بوده، پرداخته شده است.
باغی از جنس نار و قتل
از اقدامات فتحعلیشاه در دوره سلطنتش ساخت بناهایی بود تا بتواند حرم نابسامانش را در آنجا سکنی دهد. اکثر بناهایی که به دستور فتحعلیشاه ساخته شد خارج از حصار صفوی بود[1] که سقاخانه نوروزخان، قصر قاجار، باغشاه، برج نوش و از همه مهمتر باغ و عمارت نگارستان را شامل میشود.[2] اهمیت نگارستان از آن رو است که ایران یکی از آزاداندیشان و صدراعظمهای لایقش را در همین عمارت از دست داد. طبق اسناد قاجاری، دروازه جنوبی آن به ضلع شمال غربی میدان بهارستان و شرق آن به دروازه شمیران و غربش به خیابان صفیعلیشاه منتهی میشد. هدف از ساخت عمارت این بود که شاه از گرمای تهران فراغتی حاصل کند و در ییلاق نگارستان به شکار برود. باغ و عمارت را از آن جهت نگارستان نامیدهاند که نگارهها و نقاشیهای بسیاری از شاه و فرزندان ذکورش در آنجا وجود دارد. کسانی که در آن دوران از باغ و عماراتش دیدن کرده بودند از گچبری و زیبایی آنها مبهوت شدند. شاه به این باغ علاقه بسیار داشت و بیشتر دوران سلطنتش را با اهل حرمش در آنجا میگذراند، تا جایی که نگارستان را سکونتگاه دائمیاش قرار داد و هرگونه وسایل عیش و نوش را نیز برای حرمش فراهم کرد. مادام دیولافوای فرانسوی در سفرنامهاش مینویسد: «یکی از عمارات او [فتحعلیشاه] معروف به نگارستان بسیار تماشایی است. این بنا سردر بزرگی دارد که در جنبین آن دو قراولخانه واقع شده و سربازان مستحفظ در آن منزل کردهاند. در عقب، پارکی بسیار بزرگ و عالی قرار دارد که پر است از چنارهای بلند که از مختصات پارکهای ایران است ولی روز بهواسطه شاخ و برگهای زیاد درختان و سایه آنها محوطه باغ تاریک و خفه است.»
سرسره معروف
از تالارهای معروف عمارت نگارستان قلمدان و دلگشا بوده که بر دیوارهایش از مراسم سلام فتحعلیشاه نقاشی کشیده شده بود. علاوه بر آن نیز دیوارهای اتاقهای دیگر نگارستان بنابر قولی از تصاویر زنهای نوازنده خالی نبود. در غرب تالار قلمدان، سرسره معروفی در باغ قرار داشت. این سرسره از سنگ مرمر ساخته شده بود و خاتونها رویش سر میخوردند و اسباب سرگرمی شاه را فراهم میکردند؛ البته این سرسره را به ناصرالدینشاه نیز منسوب دانستهاند اما شهرت و پیشینهاش به جد ناصرالدینشاه بازمیگردد و در چند جای دیگر نیز نظیرش ساخته شده بود که بعدها به دستور پهلوی اول از بیخوبن کنده شد.
سرگذشت نامیمون قائممقامفراهانی در نگارستان
بعد از آنکه جشن ولایتعهدی محمدشاه در باغ برگزار شد، دیری نپایید که فتحعلیشاه که دستکم 59 پسر داشت در اصفهان درگذشت و باغ نگارستان را- منزلگه حوادث محمدشاهی- به مردهریگ گذاشت. محمدشاه با تدبیر صدراعظمش، قائممقام در این باغ بر اورنگ سلطنت نشست زیرا سلطنت به پدرش میرسید اما عباسمیرزا زودتر از فتحعلیشاه از دنیا رفته بود. در اوان سلطنت محمدشاه، استبداد و خودکامگی قاجارها به گونهای دیگر رخ نمود. ماجرا از آنجا شروع شد که صدراعظم شاه، قائممقامفراهانی مردی باتدبیر و به قولی معلم و مراد شاه غازی بود. سر جان کمبل، وزیر مختار انگلیس، در گزارشش به وزارت متبوع کشورش مینویسد: «یک نفر در ایران هست که با پول نمیشود خرید و او ابوالقاسم قائممقامفراهانی است.»
در واقع، انگلیسیها زودتر از هرکسی متوجه شدند که نمیتوانند با قائممقام کنار بیایند؛ در نتیجه توطئه چیدند که به گوش شاه برسانند که سازشی میان صدراعظم با روسها وجود دارد. قصدش آن است که با استفاده از نفوذ روسیه، تمام قدرت صدارت را در خود و خویشاوندانش متمرکز کند. شاه متغیر شد و گفت به هیچکس اجازه نخواهد داد در انتخاب وزرایش دخالت کند و هر زمان قائممقام چنین نیرنگی در سر داشته باشد به همان آسانی که این گلها را در باغ میچیند (در این هنگام، شاه چند گل را از بوتهای کرده و با خشونت به گوشهای پرتاب کرد) او را نیز معدوم خواهد کرد. محمدشاه در ابتدا فریب نخورد ولی سخنچینی و دسیسههای بیگانگان کمکم او را بدبین کرد و سرانجام شاه علیه میرزا ابوالقاسم فراهانی موضع گرفت.
یک روز قائممقام را برای شرفیابی به نگارستان احضار کردند، درحالیکه همان روز صدراعظم جایی مهمان بود. بااینحال، به او گفتند بعد از شرفیابی به حضور همایونی میتواند به موعد برسد. برخی از دارالخلافهنشینان برای دادن عریضه به قائممقام در کنار باغ نگارستان جمع شده بودند که گماشتگان به آنها گفتند: «صبر کنید تا قائممقام از باغ بازگردد.»
وقتی صدراعظم وارد شد، او را به باغ رضوان بردند و سپس به بالاخانه دلگشا. در همان لحظه، محمدشاه دستور داد قلم و قرطاس (کاغذ) را از قائممقام بگیرند. چون میدانست اگر او عریضه بنویسد، دلش میسوزد و از فرمانش منصرف میشود و رهایش میکند. گفته میشود وقتی قائممقام در تالار دلگشا منتظر شرفیابی بوده، چند بار از مأموران خواسته به مهمانی برود و بعد بازگردد که هر بار این پاسخ را شنیده: «شاه فرموده خارج نشوید تا من شما را به حضور بطلبم.» صدراعظم درمییابد که زندانی شاه است و فرجام نامیمونی در انتظار او است چون قلم نداشت با ناخن بر دیوار اتاق مینویسد:
روزگار است آنکه گه عزت دهد، گه خوار کند/ چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
سرانجام، وی را به حوضخانه باغ میبرند و بعد از 6 روز، میرغضبان به سراغش میآیند اما با مقاومت او روبهرو میشوند، بهطوریکه بازوانش مجروح و خونین میشود. بالاخره دستمالی در حلقش فرو و خفهاش کرده و شبانه جنازهاش را در گلیمی میپیچند و روانه حضرت عبدالعظیم میکنند.
ناراحتی شاه غازی
وقتی محمدشاه شنید که از بازوی قائممقام خون ریخته شده، بسیار ناراحت شد زیرا محمدشاه در حضور پدرش، عباسمیرزا و شخص قائممقام سوگند یاد کرده بود که هیچگاه خون قائممقام را به زمین نریزد؛ ازاینرو، فرمان داده بود او را خفه کنند. حتما مرام قاجار خفهکردن و کشتن به معنای ریختن خون بیگناه نبوده است و اینگونه شد که تهرانیها قدیم برای انتظار کشیدنهای طولانی همیشه از این مثل استفاده میکردند: «در انتظار باشید تا قائممقام از باغ بیرون آید.»
سرانجام نگارستان
با روی کارآمدن ناصرالدین شاه، باغ نگارستان وارد شهر تهران و حصار ناصری شد. بهجای باغ نگارستان، باغ عشرتآباد و سپس باغ نیاوران، ییلاق سلطنتی آن ایام شد و نگارستان از رونق افتاد. مدتی بعد در دوره مظفری، مسیو داشر بلژیکی استخدام شد و در نگارستان مدرسه فلاحت تأسیس کرد. کمی بعد هم در عمارت جنوبی باغ، مدرسه صنایع مستظرفه تحت ریاست کمالالملک، نقاش معروف دوران قاجار، تأسیس شد. از مدرسه فلاحت اثری باقی نمانده اما از مدرسه کمالالملک موزهای به یادگار مانده است. در سال 1307، در این باغ مدرسه علمیه و دارالمعلمین تشکیل شد، تا اینکه در سال 1311، بنای مدرسه علمیه و دارالمعلمین به دانشسرای عالی تربیت معلمان پایتخت تبدیل شد. درسال 1315 هم عمارت بزرگ کتابخانه در شمالشرقی دانشسرا بنا شد که پروین اعتصامی، معاون این کتابخانه بود. بعدها با تأسیس دانشگاه تهران بسیاری از مؤسسات و کلاسها به آنجا منتقل شد و این عمارت از سال 1335 به مؤسسه لغتنامه دهخدا، مؤسسه جغرافیا، کلاسهای عمومی دانشکده ادبیات و... واگذار شد. باید اذعان داشت که باغ نگارستان در معرض تخریبهای عمدهای قرار گرفته و بخشهای بسیاری از آن نابود شده است. در سال 1350 و 1365 خورشیدی طبق توافق دانشگاه تهران و سازمان برنامه و بودجه، باغ نگارستان برای ایجاد پارکینگ و تعمیرگاه به آن سازمان واگذار شد که تنی چند از استادان دانشگاه تهران و فارغالتحصیلان دانشسرا از تخریب بقایای اثر جلوگیری کردند. باغ موزه نگارستان درحالحاضر موزه تاریخ و مفاخر دانشگاه تهران و موزه مکتب کمالالملک را با مجموعهای از اسناد و مدارک تاریخی، آثار و اشیا هنری در خود جای داده است.
باغی سیاسی
باغ ایلچی در بازار تهران که آبستن حوادث مهم تاریخی بوده و در روزگاری محل سفارت روسیه، این روزها هم باغ و عمارتش متأسفانه در حال تخریب است. این باغ تاریخی در تهران قدیم بسیار معروف بود اما متأسفانه هویت خود را از دست داده و به زبالهدانی شهرت یافته است. حالا این سفارت و باغش مملو از نخالههای ساختمانی و البته چیزهایی است که نشان میدهد بهعنوان انبار پارچه و کفش مورد استفاده قرار میگیرد اما هنوز بقایای ستونها، دیوارها، شومینهها و گچبریهای بنا نشان از قدمت آن دارد ولی خاطره این باغ برای همیشه میماند. وقتی که ایران و روس در جنگ بودند و حاصلش دو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمنچای شد که قسمتهایی از ایران را جدا کردند. با اینحال روسها دست از وقاحت برنداشتند و سفیرشان گریبایدوف را به تهران برای پیگیری مفاد عهدنامه راهی کردند. وی دستور داد برخی ایرانیانی که همسران گرجی و روستبار داشتند، همسران خود را به سفارت روسیه تحویل دهند. این دستور، خون مردم را به جوش میآورد و موجب میشود به سفارت روسیه در این باغ یورش بیاورند و بعد از اشغالش همه کارکنان و حتی گریبایدوف را بکشند. احمدمسجدجامعی درباره واقعه تاریخی این باغ میگوید: «گریبایدوف در تهران میخواهد که زنان گرجی که به عقد ایرانیان درآمدهاند، از همسران خود جدا شده و به کشور متبوعشان بازگردند. در این میان، حکومت ضعیف مرکزی هم هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد و تنها میرزامسیح مجتهدتهرانی از روحانیون بنام، این مسئله را با مسالمت پیگیری میکند. وقتی این همه صبوری به جایی نمیرسد و سفیر اقدام به بیرونآوردن زنان مسلمان از خانههایشان میکند، مجتهدتهرانی اعلام میکند که مردم خود اقدام کرده و همسرانشان را آزاد کنند. مردم به داخل سفارت ریخته، سفیر را مجازات کرده و همسران خود را آزاد میکنند. این واقعه به قدری موجه بود که بههرحال تزار روس هم نهتنها برای خونخواهی اقدام نکرد که به جبران این بیحرمتی، بخشی از غرامتها را بخشید. هنوز کسی برای این باغ تاریخی هیچ اقدامی نکرده و همچنان به حیات زبالهدانی خود که روزگاری بروبیایی داشت، ادامه میدهد.»
نیآوران
حدود 200 سال گذشته در شمال تهران، روستایی به نام «گرده به» یا «گرده وی» وجود داشت که درونش نیزاری بود که مورد توجه فتحعلیشاه قاجار قرار گرفت و دستور داد بهجای نیزاری که در روستاست، باغی مصفا بسازند؛ بهاینترتیب نیزار را خشکاندند و باغی در آن احداث کردند و نام آن را «نیآوران» نهادند که بعدها به نام نیاوران خوانده شد. اولین بنای ساختهشده در ضلع جنوبی باغ موسوم به کاخ صاحبقرانیه بود و آخرین بنای قاجاری به نام کوشک احمدی نیز در مرکز باغ قرار دارد و در قسمت شرقی آن کاخ نیاوران، آخرین کاخ به جامانده از پهلوی دوم با طرحی ایرانی و مدرن از دوران پهلوی دوم پابرجاست اما شاخصترین بنای موجود در این باغ، کاخ صاحبقرانیه است.
کاخ صاحبقرانیه در گذر زمان
150 سال پیش، ناصرالدینشاه، حاجعلیخان حاجبالدوله را مأمور به ساختن بنایی در باغ نیاوران کرد که پس از نخستین قرن پادشاهی و حکومت ناصرالدینشاه (در آن دوران، هر 30 سال یک قرن محسوب میشد) این بنا به دستور شاه که خود را صاحب یک قرن حکمرانی میدانست، «صاحبقرانیه» نامیده شد. در ابتدا، این کاخ به خوابگاه، اندرون و حرمسرای ناصری اختصاص داشت اما ارزش این کاخ بیش از بنای آن مربوط به فرمان مشروطیت در یکی از سالنهای این عمارت است که به امضای مظفرالدینشاه رسید. بعد از سقوط سلطنت قاجاریه، این باغ از رونق افتاد و به دست فراموشی سپرده شد زیرا رضاشاه مشغول ساختوسازهای عمارتهای باغ سعدآباد بود تا اینکه برای اولینبار بهدلیل ازدواج ولیعهد (محمدرضا پهلوی با فوزیه، شاهزاده خانم مصری) تصمیم گرفت برای اسکان و پذیرایی مهمانان از این باغ و عمارت صاحبقرانیه کمک گیرد؛ درنتیجه به آمادهسازی آنجا پرداخت و برای نخستینبار از زمان ناصری دست به تغییر دکوراسیون عمارت زد، مبلمان کاخ را عوض کرد و تعدادی از فرشهای گرانبهای کاخ گلستان را به این مکان انتقال داد اما تغییرات عمده در این کاخ در زمان پهلوی دوم به دستور فرح پهلوی انجام گرفت؛ در ابتدا، تزئینات معماری قسمتهای داخلی آن دستخوش تغییرات عمده شد. بر پایه این تغییرات، طبقه همکف یا زیرین به نام «حوضخانه» برای پذیرایی مهمانان خصوصی و طبقه دوم بهعنوان دفتر کار شاه مورد استفاده قرار گرفت. این بنای تاریخی به همراه باغ بینظیرش در سال 1344 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.
باغی در تصاحب انگلیسیها
باغ قلهک، یکی از نخستین باغهای مشهور دارالخلافه است که متأسفانه نزدیک به 117 سال در دست مستأجران انگلیسی است تا آنجایی که مالکیت ایران بر این باغ قدیمی به مناقشه باغ قلهک تبدیل شده است. داستان این اجارهنشینان سمج از آنجا شروع میشود که ناصرالدینشاه که هر بار مردمش را با سوغاتیهایی که از فرنگستان مشغول میکرد، اینبار با بذل شاهانه و طی نامهای مردمش را از بهرهبردن از باغی وسیع در شمال تهران محروم کرد. شاه در نامهای در سال 1278 هجریقمری، باغ قلهک را برای تفرجگاه انگلیسیها در تابستان به بریتانیا اجاره میدهد. این اجارهنشینی به مذاق آنها خوش میآید و تا به امروز با عدم پرداخت اجاره بدون رضایت صاحبخانه در آنجا سکنی گزیدهاند؛ البته بریتانیا مدعی مالکیت این باغ است اما ادعای آنها در اصل یک سند جعلی است که در دوره پهلوی با ترفند آن را به دست آوردهاند. مالکیت ایران بر این باغ نخستینبار ازسوی دکتر مصدق مطرح اما در نطفه خاموش شد تا اینکه در مجلس هفتم شورای اسلامی بهطور رسمی پیگیری شد که سرانجامی نداشت اما با خبر گمشدن سند باغ قلهک در پنج سال پیش، بار دیگر مناقشه باغ بر سر زبانها افتاد و زمینه برای خروج مستأجران آغاز شد. عبدالحسین حائری، رئیس سایق کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس در این مورد اظهار کرد: «سند باغ قلهک را در پاکتی قرار دادم و آن را درون صندوقچه کتابخانه گذاشتم اما زمانی که برای آخرینبار به صندوق مراجعه کردم، اثری از اجارهنامه نبود.» البته سند گمشده ازسوی ناصرالدینشاه بود که حق انتفاع باغ قلهک را به انگلیسیها واگذار میکرد، در این نامه باغ برای سکنیگزیدن داده شده بود، نه واگذاری دائمی. بدون شک ناصرالدینشاه هرگز فکر نمیکرد که هدیه موقتیاش بعد از گذشت یک سده به موضوع دائمی برای ملت و مملکت تبدیل شود.
محمدشاه یا ناصرالدینشاه؟
در سال 1214 خورشیدی، ابتدا محمدشاه قاجار حقوق انحصاری ویژهای در محدوده دهکده قلهک به وزیر مختار بریتانیایی داد که موجب آن، تاریخ دهکده مسیرش را عوض کرد و تحت حمایت بریتانیا درآمد تا جایی که مأموران ایرانی حق دخالت در هیچ اموری نداشتند و ساکنان ده قلهک هر ساله مالیاتشان را به خود وزیر مختار میدانند. اتباع انگلیسی پا را از حد خود فراتر گذاشتند و از حقوقشان تجاوز و شروع به دخلوتصرف در باغ کردند و عملا حاکمیت خود را بر سراسر قریه قلهک گسترش دادند و خودشان را حاکم بلامنازع قلهک میدانستند؛ البته در ابتدا در قبال آن مقدار کمی اجاره میپرداختند که به دستور محمدشاه قطع شد؛ سرانجام ناصرالدینشاه به پاس زحمات انگلیسیها باغ قلهک را مجانی به انگلیسیها اجاره داد.
تغییر مسیر تاریخ ایران در باغ قلهک
در دوره انقلاب مشروطه و در پی بهتوپبستن مجلس از آنجا که دولت انگلیس مخالف سیاستهای روسیه در ایران بود به آزادیخواهانی چون دهخدا، تقیزاده و... پناه داد. شمار زیادی از روحانیون، بازاریان و مردم در باغ قلهک بست نشستند و درخواست کردند تا سفیر انگلیس به آنها امان دهد. تعداد این جمعیت تا حدود 14 هزار نفر روایت شده است. از دیگر ارتباطات این باغ با پیشینه تاریخی ایران باید به رسمیت شناختن ولیعهدهای قاجاری اشاره کرد. تمامی شاهان قاجاری که به سلطنت رسیدند ازسوی شور و مشورت بریتانیاییها در این باغ صورت قانونی گرفت. در هر صورت، در آن ایام، نبض سیاست ایران در باغ قلهک و سفارت روس در زرگنده میتپید. مرموزترین جلسات فراماسونرها نیز در باغ قلهک صورت میگرفت. در دوره پهلوی اول با وجود آنکه در پی اختلاف رضاشاه با محمدعلی فروغی، استاد اعظم لژ فراماسونرهای ایران از کار برکنار و خانهنشین شده بود اما دستهای خوفناک، پرقدرت و نامرئی فراماسونها از فراموشخانه انگلیسیها در باغ قلهک بیرون آمد و رضاشاه را مجبور کرد محمدعلی فروغی را در واپسین دوران سلطنتش نخستوزیر کند. پادشاهی محمدرضا، یکی از نتایج همین جلسات مرموز در باغ قلهک در شهریور سال 1320 بود.
نگین باغهای تهران
در اواخر دوران قاجار در منطقه شمالی تهران، باغی 110 هکتاری هوش و حواس آخرین شاه قاجار، احمدشاه را برد و نام آنجا را سعدآباد به معنای جای خوشیمن و آباد که اسمی برازندهاش بود، گذاشت. این باغ بیسروته در پهنه پرطراوت کوهپایههای توچال و دره سرسبز دربند و در بخش دلانگیزی از شمال تهران قرار داشت، از شرق با گلابدره، از مغرب با ولنجک و از جنوب با تجریش همسایگی دارد. احمدشاه از این منطقه بهشدت خوشش میآمد و به جای کاخ و باغهای پدربزرگهایش در نیاوران، کاخ تابستانی خود را در میان درختان سربهفلککشیده سپیدار و سرو ساخت. پهلوی اول هم این منطقه را پسندید. عدهای میگویند رضاخان، آنجا را از صاحبان باقیمانده سلسله قاجاریه خرید و بعضی میگویند سعدآباد را تصاحب کرد و در شمالیترین منطقهاش کاخی منحصربهفرد به نام عمارت سبز بهدلیل وجود مرمرهای سبز در نمای کاخ که هنوز هم زیباترین کاخ این مجموعه است، ساخت. پس از این ساختمان، کاخ و کوشکهایی به مناسبتهای گوناگون در جایجای این پهنه به فاصلهای از بازمانده بناهای قاجاری سربر آورد. در دوره پهلوی، 18 کاخ کوچک و بزرگ در سعدآباد ساخته شد که هر یک عظمت و زیبایی زائدالوصفی از هنر و ذوق معماری ایرانی را به نمایش میگذارند. نظم گیاهی باغ سعدآباد از نظام هندسی خاصی پیروی نمیکند و بیشتر تابع شکل و شیب زمین و مسیرهای آب و درعینحال تأثیر باغسازی اروپایی هم در آن نمایان است.
پیمان سعدآباد
از مهمترین وقایع این باغ، پیمان سعدآباد در زمان رضاشاه است. این پیمان در 17 تیر 1316 مصادف با 8 ژوئیه 1937 در کاخ سعدآباد میان چهار کشور ایران (رضاشاه)، عراق (ملک غازی اول) ، افغانستان (محمدظاهرشاه) و ترکیه (مصطفی کمال آتاترک) به امضا رسید. دولتهای امضاکننده این پیمان متعهد شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند، مرزهای مشترک را محترم بشمارند، از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر خودداری ورزند و از تشکیل جمعیتها و دستهبندیهایی که هدف آنها اخلال در صلح میان کشورهای همجوار و همپیمان باشد، جلوگیری کنند. درواقع، این پیمان یکی از ابتکارات و شاهکارهای عصر پهلوی اول است. این عهدنامه هیچ ارتباطی با معاهدات مبادله ارضی، جلوگیری از نفوذ کمونیسم یا تأمین مصالح هیچ کشوری جز چهار کشور متعاهد نداشت. همچنین این پیماننامه هر پنج سال یکبار قابل تجدیدنظر بود.
پس از امضای پیمان سعدآباد، رضاشاه به مناسبت افتتاحیه دوره یازدهم مجلس شورای ملی، سخنانی به این مضمون ایراد کرد: «پیمان سعدآباد در مشرقزمین بیسابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود.»
باغ غیبی
در تهران قدیم، مکانهایی وجود داشت که شهرت غیبی داشت ازجمله باغ قیطریه امینالسلطان که هماکنون این باغ به نام پارک قیطریه پابرجا و استوار در گذر زمان باقی مانده است. میرزا علیاصغرخان، پسر دوم آقا ابراهیم امینالسلطان همان امینالسلطان معروف، اتابک اعظم که در ضلع شرقی میدان بهارستان با شلیک گلولهای کشته شد، در تهران و اطراف آن املاک زیادی داشت. یکی از املاکش، باغ بزرگی در قیطریه شمیران بود. باغ قیطریه در تپههای باستانی و کهنسال قیطریه و در غرب چیذر و جنوبشرقی تجریش واقع شده است. این باغ را امینالسطان در دوره ناصری از نظامالدوله و آصفالسلطنه خرید و با یکدیگر ادغام کرد. اتابک پس از خریداری، عمارت بیرونی و اندرونی در آنجا احداث کرد. این باغ دارای قنات آبی بود و همچنان نیز موجود است. بعدها این محل در اختیار قدرتمندان دولتهای بعدی قرار گرفت و افرادی نظیر وثوقالدوله، شهابالملک، صارمالدوله، سردار اسعد بختیاری، سپهبد زاهدی و... که به هنگام نخستوزیری از آن استفاده میکردند و در آن محل اقامت داشتند حتی احمدشاه هم یکی، دوبار برای اقامت به آنجا رفته بود و این وضع ادامه داشت تا اینکه پس از انقلاب اسلامی، به مالکیت شهرداری درآمد و به پارک و فرهنگسرا تبدیل شد اما سؤال این است چرا این باغ به باغ غیبی شهرت پیدا کرده بود؟ طبق گفتهها و شواهد رجال قاجاری، در دوران امینالسلطان این محل به نام باغ غیبی خوانده میشد زیرا زمانی که او قصد عیش و نوش به دور از اغیار داشت بیسروصدا از عمارت شهریاش غیبش میزد و بیخبر به فضای روحانگیز باغ و سایهسار درختان پناه میبرد. ازاینرو، دوستان و آشنایان خوشذوق و باخبر از موضوع، آنجا را «باغ غیبی» میخواندند و بعدها شهرت فراتری پیدا کرد.
[1] تا دوره ناصری، شهر تهران در حصار صفوی قرار داشت و محصور در دروازههای دولاب، شاه عبدالعظیم، قزوین و شمیران بود.
[2] برخی مورخان ساخت عمارت و باغ نگارستان را به آغامحمدخان قاجار نسبت دادهاند.