مردی که حکم به مرگ خود داده بود!
ایران آنلاین , 6 آبان 1397 ساعت 10:22
ناصر ایرانی در دومین روز از دومین ماه پاییز، دنیا را به سوی ابدیت ترک کرد. مرگ، چیزی بود که خیلی سال پیش از سر رسیدن، فکر و ذهن ناصر ایرانی را به خود مشغول کرده بود.
به گزارش ایران خبر،
نویسندهای که شاید چندین دهه پیش از مرگ جسمانی خویش از میان ما رخت بربسته بود. ناصر ایرانی در فضای مجازی نیست. صفحات وبسایتهای مرجع جز چند خط موجز و مختصر چیزی درباره او نوشتهاند. کتابهایش به چاپ چندم نرسید. مریدپروری نکرده بود و شاگردان سینه چاک نوشتهها و کتب خویش را به وی تقدیم نکرده بودند.
نویسندهای که در زمره خیلیهای دیگر از همنسلان خویش همچون نادر ابراهیمی و رضا دانشور و کاظم تینا، بار ادبیات را در حوزه داستان و نمایشنامه و متون نظری داستاننویسی در دهه پنجاه بر دوش کشید. اما چرا ناصر ایرانی بعد از دهه 50 به ویترین کتابفروشیها برنگشت؟ چرا از هر صد نفری که خودشان را مخاطب جدی ادبیات بدانند 10 نفر هم ناصر ایرانی را نمیشناسند؟ و در عین زنده بودن، گرد مرگ از خیلی سال پیش بر این نام نشسته بود؟ آیا میتوان نگاه انتقادی و به نوعی چپگرای وی را چوب لای چرخ انتشار آثار جدید او دانست؟ آیا نگرفتن مجوز انتشار کتاب خاطرات وی میتواند عاملی برای این فراموشی زودرس از حافظه اجتماعی باشد؟ براستی این امر چقدر منوط به کیفیت آثار ناصر ایرانی است؟ اصولاً مگر چند اثر جدی و قابل تأمل در حوزه بزرگسال از ناصر ایرانی آنهم در زمانی که همنسلان من به کرم کتاب تبدیل میشدند، در بازار موجود بود که بشود این بررسیهای معنادار را انجام داد؟
اما چرا این کتاب حتی به چاپ دو هم نرسید؟ دهن کجی و نادیده انگاشته شدن همنسلان ناصر ایرانی از سوی نویسندگان جدیدی که برای نوشتن از انقلاب و جنگ و ایران مغشوش و پر التهاب دهه 60 به میدان آمده بودند شاید دلیل بدی بر این مدعا نباشد که ناصر ایرانی از جایی به بعد عمداً و خودخواسته دغدغه خویش را از نویسندگی و «بست سلر» بازار کتاب بودن، به پرورنده قلمهای نورس بودن تغییر داد و بیشتر ترجیح داد یک معلم باشد. همانطور که عنوان یکی از کتابهای وی همین است «ما را مس کنید». ناصر ایرانی به خواست و میل خودش از طلا بودن پشیمان شده بود.
کاش همان وقت که نفسش گرم بود، کسی پیدا میشد و میپرسید چرا؟ آنچه ناصر ایرانی را ماندگار نکرد شاید به قائل بودن صددرصدی او به روزگار و زمانه وقوع نوشتن آثار مرتبط میشود که دنیای ملوّنی از افکار با نظرگاههای متفاوت را عرضه داشته و اجازه ابقا و دوام نگاه ناصر ایرانی را با امضای خاص خودش نداده است. با همه اینها، من و هم نسلانم که دستپرورده فرهنگ کتابخوانی از بستر دلپسند کانون پرورش فکری هستیم کتاب «خرسی که میخواست خرس بماند» را بهخاطر داریم.
خرس کارمندی که بیشتر از حد طاقت و توان بچگی ما دچار ملال بود. یا کتاب «فیل در خانه تاریک» یا حکایت آن رفاقت مثال زدنی در کتاب «عروج». من و همه هنرآموزان نخستین کارگاه نویسندگی ناصر ایرانی که در سال 1362 در کانون پرورش فکری برگزار شد، برای همه کتابهایی که نام بردم یا از قلم مقصورم جا افتاد از ناصر ایرانی سپاسگزاریم که با وصیت نادرش جهت بخشیدن پیکر بیجانش به دانشگاه تهران بزرگترین دهنکجی را به مرگ کرد. از کجا معلوم؟ شاید ناصر ایرانی خیلی پیشتر از اینها مشق «ایستاده مردن» کرده بود.
کد مطلب: 121948
آدرس مطلب: https://www.irankhabar.ir/fa/doc/news/121948/مردی-حکم-مرگ-خود-داده
ایران خبر
https://www.irankhabar.ir