کد مطلب: 58789
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۳
روزگار دیگری شده، چوب معلم گل نیست، معلم ها برای کنترل تنبیه نمی کنند ، عاصی می شوند و فوران خشم را خالی می کنند، تنبیه حالت دیگریست خودآگاه است و در کنترل، اما این خشم ها هیچ ارتباطی به تنبیه ندارد،
 
به گزارش ایران خبر، روزگار دیگری شده، چوب معلم گل نیست، معلم ها برای کنترل تنبیه نمی کنند ، عاصی می شوند و فوران خشم را خالی می کنند، تنبیه حالت دیگریست خودآگاه است و در کنترل، اما این خشم ها هیچ ارتباطی به تنبیه ندارد،
 
ساقی زینتی یا (تکروی، هفته)
سریال ها و مجموعه های دنباله دار ساختاری شبیه به رمان دارند، گره ها و نقاط عطف می توانند در خواننده و یا بیننده کشش ایجاد کنند و داستانی که طرح کلی آن لو برود در حقیقت خلع سلاح شده و فاقد کشش می شود، مگر اینکه در پرداخت فوق العاده باشد، داستان «شهرزاد» حسن فتحی لو رفته، چالش بزرگی است، اما نکته این است که داستان توسط یکی از عوامل لو رفته.

گروهی برای مدتی تشکیل می شود، که افراد عضو آن برای نیل به هدفی مشترک دورهم جمع می شوند، آدم های تحت مجموعه «هدف» هستند، گر چه به عنوان ابزار هم استفاده می شوند، اما انسان بنا به ماهیت انسانی اش خود «هدف» است و نمی شود نگاه تام و تمام و ابزاری و وسیله محور به آدم ها داشت، «ساقی زینتی» اگر در اقدامی غیر حرفه ای داستان سریال را  لو داده در درجه اول گناه آن تقصیر مدیریت است، که نتوانسته دامنه ی کنترل را به اندازه ی کافی بسط دهد، که چنین گاف بزرگی حادث نشود.
 

نیروی کار را هرچقدر هم که تحت سیستم بگذاریمش، در نهایت فردیت دارد و آغشته به منافع فردی است و این هنر سیستم است، که منافع فردی را تحت لوای منافع جمعی بگنجاند، مدیریت «شهرزاد» بر خلاف آن چه که در تبلیغات و ساخت سریال موفق و کم نظیر بوده، در کنترل و تطمیع عوامل خیلی حرفه ای عمل نکرده است؛ این بار اول نبود؛ چندی پیش هم ابوالفضل پورعرب رازهای شخصیت حشمت را فاش کرد و این دو فاش گویی غیر حرفه ای را در کنار حواشی حذف علیرضا قربانی که بگذاریم، بهتر درک می کنیم که مجموعه «شهرزاد» در گروه بودن و گروه شدن ایرادات مدیریتی داشته اند که هراز چند گاه نشت می کند و خرابی به بار می آورد، اگر قرار است «شهرزاد» ادامه داشته باشد، بهتر آن که تدبیری برای یک مدیریت ظریف تر چیده شود، داستان های آدم های «شهرزاد» در دنیای واقعی هم کم گره و جذابیت ندارد؛ یک نوع واقعیت داستانی !


گودرزی یا (گل آفتابگردان، هفته)
رفتار «گودرزی» وزیر ورزش و جوانان دولت روحانی در نوع خودش جالب توجه و تحلیل بردار است، او موضعی دائما در حال تغییر دارد؛ نماد وضعیت کوتاه مدت و نگاه سطحی به مدیریت، در ساختار های ایرانی چون ثبات جایگاه قابل توجهی ندارد، مدیریت دچار تلاطم است و معمولا نگاه عافیت طلبانه و کوتاه مدت غالب است.
 

«گودرزی» اما در این مدل مدیریتی نوبر است، موضعش را به گونه ای عوض می کند،  گویی آن که موضع قبلی را داشته گودرزی نبوده، آخرین نمونه اش حضور او در برنامه «ورزش و مردم» و تغییر رفتاری که نسبت به کی روش داشت، البته که  این رفتار جدید را باید به فال نیک بگیریم، اما عدم انباشت موقعیت (موقعیت و جایگاهی که انباشت نمی شود، بی عقبه است و پر هزینه)، در ساختار بوروکراتیک ایران، باعث رفتارهای پرانتقادی می شود که ما آن را منفعت طلبی تلقی می کنیم، مدیری که از فردای خودش اطمینان ندارد، چنگ به هر ریسمانی می زند تا بماند و اصلا مدیری که در این وضعیت است، نمی تواند کاری کند کارستان و خب طبیعی است که به آشفتگی می افتد و در امور روزمره هم لنگ می زند.

می گویند رئیس جمهور و اهل خانه به کی روش علاقه ی خاصی دارند و کشش ما فوق کار خودش را کرده و نظر وزیر به آنی برگشته، چه توقعی دارید؟ گل آفتابگردان هم به دنبال نور می چرخد، اصلا انباشتی صورت نگرفته که ساختاری شکل بگیرد، از همین رو رفتارهای مدیریتی قالبی حقیر دارد؛ به هر حال گودرزی دستپخت مجلسی است که گزینه های اولیه روحانی را رد کرد و در لایه بعدی ارتباطات سیاسی گزینه ای رو کرد که به نفع ورزش و جوانان نبوده است.


معلم ضارب یا (چوب و گل، هفته)
روزگار دیگری شده، چوب معلم گل نیست، معلم ها برای کنترل تنبیه نمی کنند ، عاصی می شوند و فوران خشم را خالی می کنند، تنبیه حالت دیگریست خودآگاه است و در کنترل، اما این خشم ها هیچ ارتباطی به تنبیه ندارد، لحظه ای تعادل به هم می ریزد و دیوار بی خردی روی سر شاگردان کلاس فرو می ریزد.
 

بماند که دانش آموزان هم جنس دیگری شده اند، اما درد جای دیگریست؛ کارگری  تیشه و کلنگ و با کیفیت همراهش نباشد، نمی تواند کار را به درستی پیش ببرد، معلمی که روان آرام نداشته باشد و ذهنش بیرون از کلاس پرسه بزند، نمی تواند روان کودکان ما را تربیت کند، معلمی که حداقلی زندگی کند، نمی تواند تخیل شاگردانش را پرورش بدهد، اصلا او جایی برای تخیل ندارد. ذهنش درگیر کم و جمع هاست، این معلم های آشفته را بگذارید کنار شهروندانی که کودکان را به مدرسه پاس می دهند .

پدر و مادرانی که غالبا توانی برای تربیت ندارند و بچه ها را در قالب هایی قرار می دهند که صرفا بی خطر و کم دردسر است، فشار مضاعفی را به معلم ها وارد می کنند، این نوشته هیچ دفاعی از اقدام زشت معلم مورد بحث نمی کند، اما کودکان امروزی  به فضای مجازی حواله می شوند، چون دردسری ندارد. پدر و مادری که نای فکر کردن ندارد، همین که خطر ملموسی کودکش را تهدید نکند، راضی اند. کودکانی که در خانه و در مجاز به سر می برند و در مدرسه واقعیت را به نفع مجاز های دیشب تحلیل می کنند، خیلی متعادل نخواهند بود، زور روزمرگی مثلث معلم و کودک و والدین را به جان هم انداخته است، وضع این روزمرگی قدرتمند را چه کسی مسئول است؟ 


محمد سرشار یا (بچرخ تا بچرخیم، هفته)
این که فرهنگ را در خدمت منافع قرار دهیم، امری متداول و مرسوم است و همه ی حکومت ها مرتکب آن می شوند (با بحث های فلسفی که راجع به استقلال فرهنگ می شود، کاری نداریم و صرفا به توصیف جایگاه مقوله فرهنگ در روزگار امروز می پردازیم)، فرهنگ خواه و ناخواه امروز ابزاری شده است، برای دیکته کردن و بسط منویات مطلوب حکومت ها اما...کارتون «بچرخ تا بچرخیم» که توسط عده ای ساخته شده و به طور خاص توسط محمد سرشار مدیر شبکه کودک نوشته شده، نگاهی خاص به مسائل هسته ای دارد، از دو جهت قابل نقد است.
 

پیام گل درشت؛ این گزاره کلی که فرهنگ ابزار سیاست است، در اجرا واجد جزئیات فراوانی است که می توان کلیت داستان را هم زیر سئوال ببرد، مخاطب امروزی پیچیده شده؛ ذکر مثالی فضا را روشن تر می کند: برای رعایت بهداشت دوربین را جلوی فردی می گذاریم، او ما را به شستن دست هایمان دعوت می کند،  شیوه ی دیگری هم هست؛  تصویر فردی ارائه می شود که در مرکزی درمانی بستری شده و به مرور و غیر مستقیم علت بستری شدنش برای مخاطب فاش می شود؛ او دستانش را نشسته و دچار بیماری شده، کدام موثرترند؟  روش اول مخاطب را پس می زند و اتفاقا موجب واکنش سلبی او می شود، اما در روش دوم پیام در ذهن او ته نشین می شود.

مخاطب نشناسی؛ کودکان باید ذهنی رها و شناور داشته باشند، اگر آن ها را آلوده به فضاهای تعریف شده کنیم، آتش به آینده ی کشورمان زده ایم، آن ها باید ذهن را تا هر جای بی انتها پرواز دهند؛ لازمه ی تکامل است، کودکی که درگیر آدم های نمادین روستایی شود آن هم  در ماکتی از فضای پر تنش سیاسی کشور، خیلی ذهن ورزیده ای نخواهد داشت، عجالتا آن ها را سیاسی نکنید، همین یک قلم را فاکتور بگیرید حداقل، برای این ها نچرخید، بگذارید در شهربازی ها و در بازی های کودکانه بچرخند.


منوچهر ستوده یا (اصیل، هفته)
برای یافتن فرهنگی اصیل، دائما باید از جاهای کاملا تجاری شده، به جاهایی رفت که کمتر توسعه یافته و ظاهرا ناشناخته ترند.  فرهنگ و زندگی روزمره – دیوید اینگلیس
 

20 فروردین ماه 1395 دکتر ستوده در 101 سالگی دیده از جهان فرو بست، دکتر ستوده هم رده ی مرحوم ایرج افشار و باستانی پاریزی و ... کاشفان و ثبت کنندگان فرهنگ و اقلیم این دیار بودند، افرادی که به دور از هیاهوی رسانه ای وجب به وجب این خاک را نه به نیت توریسم، بلکه در خدمت تاریخ سازی پیمودند و هر آنچه که باید از فرهنگ و جغرافیا ثبت کردند، از جمله آثار شاخص او می توان به فرهنگ گیلکی، فرهنگ کرمانی، فرهنگ سمنانی و تاریخ بنادر و جزایر خلیج فارس، اشاره داشت، آن چه که از عمر پر خیر و برکت امثال ستوده برای ایران می ماند، آنقدر بزرگ و با اهمیت است که قابل توصیف نیست. زبان دل ستوده را در این شعرش بیشتر می توان درک کرد؛

خون است دلم برای ایران / جان و تن من فدای ایران
بهتر زهزار گونه آوای / در گوش دلم نوای ایران
تا مسکن اجنبی است کشور / حاصل نشود رضای ایران

با رفتن ستوده حداقل دو اصیل را از دست دادیم ؛ پژوهشگر اصیل و انسان اصیل، روحش شاد


محرم نوید کیا یا (شور بی نمک، هفته)
فوتبال ایران بازیکن سالار کم نداشته است و این آخری اش هم نخواهد بود، اما مطمئنا صادق ترین خواهد بود، نداشته ایم بازیکنی که با مربی دچار مشکل بشود و بعد بر سر موضعش بماند، نویدکیا که در اوج فوتبالش به پاس های بی نقض تو درش شناخته میشد، این روزها توی در سرنوشت باشگاه سپاهان گذاشته و هر چه که از دست و البته پایش بر می آید، انجام می دهد تا استیماچ را واژگون کند.
 

نوید کیا قبل تر با فرکی هم دچار چالش شده بود، اگر در دوران بازیگری اش مصدومیت های پی در پی ثبات کاری اش را مختل کرده بود، اما محرم خان در ماجراهای پسا فوتبالی اش بدون وقفه تلاش می کند و هر روز با ترفندی امورات مد نظرش را به پیش می برد، روزی آنقدر کم یاب می شود، که برادرش هم از حال او خبر ندارد، شبی از اصفهان به تهران می آید و ترکیب ایده آلش را به مربی دیکته می کند، دائما و بدون وقفه با تماشاچیان روابط حسنه برقرار می کند و سکوها را همراه می کند، خلاصه که محرم خیلی خوب است و خیلی صادق، هر چقدر که بهروز رهبری فرد گل و شیرینی می خرید و یا خداداد مصاحبه می کرد، محرم هیچ کدام این کارها را نمی کند و با تمرکزی ستودنی توی کار مربی می گذارد!

اگر استیلی سال ها حول نیمکت پرسپولیس زیر پای دیگران را خالی می کرد، محرم صادقانه تقاضای سرمربی گری کرده، باور کنید این همه صداقت شایسته تقدیر است! مجسمه ای بسازید، در ورزشگاه همیشه در حال افتتاح نقش جهان نصب کنید، چه کردی با خودت محرم ؟!


علیرضا صلحی یا (سخاوتمند، هفته)
حکیمی را پرسیدند که از سخاوت و شجاعت، کدام بهتر است ؟ گفت: هر که را سخاوت باشد به شجاعت حاجت نیست

نماند حاتم طایی لیک تا به ابد  /   بماند نام بلندش به نیکویی مشهور
ز کات مال به در کن که فضله رز را / چو باغبان ببرد بیشتر دهد انگور
 
پزشک تبریزی همراه با نسخه ی بیمار نیازمندش، متنی را به داروخانه حواله می دهد که حاکی از تقبل هزینه های اوست، این اقدام پزشک تبریزی بازخورد زیادی در فضای مجازی داشته است، دستان سخاوت مند او، علاوه بر این که کار آن بیمار نیازمند را راه انداخت، در بهترین زمان ممکن آبروی پزشکی ایرانی را از ته چاه بد نامی به روی زمین آورد، چه دستان سخاوت مند و به موقعی...