کد مطلب: 16874
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۹:۵۹
ما به خاطر یک لبخند، راحت‌تر هستیم که گفت‌وگوهای جمعی را باور کنیم و در دام و مرداب آن اسیر و غوطه‌ور شویم و فرو رویم. بدون تفکر، هر جوک و نقل‌قولی را شفاهی یا ایمیلی یا وایبری انعکاس می‌دهیم و برای آن استیکر گل و لبخند و لایک حواله می‌کنیم. ما همرنگ جماعت می‌شویم.
جوک‌های قومیتی که حواله می‌دهیم بی‌خطرند؟
 
به گزارش ایران خبر،مطلبی را می‌خواندم در مورد چرایی هم‌آوایی شدید ما ایرانی‌ها با جوک‌های قومی ـ محلی. این سوال را به ذهنم متبادر کرد که جوک‌ها و نقل‌قول‌هایی از این دست با ما و جامعه ما چه می‌کنند؟ آیا جوکی که درباره شیرازی، یزدی، کرمانی، قزوینی و ترک و لر و عرب تعریف می‌شود و با توجه به کارآیی شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی به سرعت انتقال می‌یابد و بسیاری از ما به‌طور ناخودآگاه و داوطلبانه با آن همنوایی کرده و در تکثیر آن می‌کوشیم، بی‌خطر است؟ آیا دست‌های پنهانی در کار است؟ تمام اینها حساب شده است یا مانند خسی است رها شده در جامعه‌ای وانهاده و اسیر طوفان؟

الوین تافلر، در کتاب «ثروت انقلابی»، واقعیتی را در چگونگی درک حقیقت در یک اجتماع مطرح می‌کند و مثالی می‌زند از رفتار موش‌های قطبی. این موش‌ها به‌شکل گروهی حرکت می‌کنند و در زمان‌هایی که به یک پرتگاه می‌رسند و پیشروان آنها سقوط می‌کنند، موش‌های دیگر حرکت خود را متوقف نمی‌کنند و به روند حرکت خود ادامه می‌دهند و آنها هم سقوط می‌کنند. تافلر از این مثال و متافور برای همانندسازی چنین رفتاری در جوامع استفاده می‌کند. ما به خاطر یک لبخند، راحت‌تر هستیم که گفت‌وگوهای جمعی را باور کنیم و در دام و مرداب آن اسیر و غوطه‌ور شویم و فرو رویم. بدون تفکر، هر جوک و نقل‌قولی را شفاهی یا ایمیلی یا وایبری انعکاس می‌دهیم و برای آن استیکر گل و لبخند و لایک حواله می‌کنیم. ما همرنگ جماعت می‌شویم.

واقعیت این است که جوک‌های محلی و قومی و نژادی، انگ و استریوتایپ و ذات می‌سازند و درواقع خصوصیات واقعی افراد یک منطقه جغرافیایی یا قومیت یا مذهب و نژاد را پنهان می‌کنند. جوک‌ها کاری می‌کنند که ما فقط یک یا چند تصورِ محدودِ معمولا منفی از بخشی از جامعه داشته باشیم که مانع از وحدت و همدلی همگانی و آرمانی در کشور می‌شود. به روایت صریح‌تر، ما مدام از طرف انگ‌های خودساخته فرهنگ مسلط تهدید می‌شویم و راه منطقی آن است که اگر با آن مقابله نمی‌کنیم با آن هم‌آوایی هم نکنیم. این امر هم می‌تواند بخشی از فرهنگ داوطلبی باشد. داوطلبانه وظیفه خود بدانیم که به‌رغم این‌که خود را نهی از شنیدن و بیان این‌گونه جملات می‌کنیم، به دیگران این امر را نیزگوشزد کنیم.

فراموش نکنیم حماقت وقتی جمعی شد، ناپدید می‌شود! و اگر این روند تخریبی ادامه پیدا کند و با عکس‌العملی از سوی تک‌تک ما مواجه نشود، این حماقت ما مانع قضاوت و شناخت منطقی افراد نسبت به دیگران و وضع موجود شده و ویژگی‌های تقلبی و خاصی را به بخشی از جامعه نسبت می‌دهد و موجب ناکارآمدی آن بخش در چرخه مشارکتی جامعه می‌شود. پس از آن ما بر پایه اطلاعاتی اشتباه و تصورهای کلیشه‌ای خود که غالباً برگرفته رسانه‌ها و فضای مجازی است، بدون آن‌که شناخت کافی از دیگران و توانایی‌های بالقوه و بالفعل آنان داشته ‌باشیم، به قضاوت می‌پردازیم. این کلیشه‌ها احترام یا مشروعیت را از اشخاص به دلیل تعلّقشان به آن گروه می‌گیرند و یا برعکس، کلیشه مثبت احترام، ارزش و محبوبیتی غیرواقعی و برپایه‌ای غیرمنطقی برای عده‌ای بدون دلیل خاصی به‌وجود می‌آورد.

به‌طورکلی انگ‌ها را به دو نوع می‌توان طبقه‌بندی کرد؛ نوع اول که بیشتر در شبکه‌های اجتماعی این روزها انتقال داده می‌شود، «انگ‌های اجتماعی» (Public stigma) است، یعنی برچسب‌هایی که از سوی اجتماع به فرد نسبت داده می‌شود و عناصر مهم آن تفکر کلیشه‌ای، پیش‌داوری و تبعیض در تفکر رایج اجتماعی است. نوع دوم، یعنی «انگ به فرد» (Self Stigma) یا ذهنیت منفی فرد نسبت به خود است. در نوع دوم تفکر کلیشه‌ای در درون فرد همراه با پاسخ غلط و گاه خشم‌آلود به پیشداوری‌ها از طریق طفره رفتن از زیر بار انجام مسئولیت‌های روزمره و شخصی دیده می‌شود. به دلیل درونی و نهان بودن انگیزه این پاسخ‌ها از یک طرف و فراوانی و سهولت دستیابی به افکارعمومی از طرف دیگر، معمولا کفه تحقیقات انجام گرفته درباره انگ‌های اجتماعی، سنگین‌تر از انگ به خود است. امروزه با بررسی گروه‌هایی که بیشتر در معرض انگ اجتماعی قرار دارند، مثل اقلیت‌های نژادی، جنسی، مبتلایان به ایدز و ناتوانان حرکتی و... دریافته‌اند که عزت‌نفس این افراد به‌طور قطع و صورت‌های مختلف در طول زندگیشان جریحه‌دار می‌شود.

ما چه انگ‌زنی‌های رایج این روزها را در قالب جوک و نقل‌قول و... ناخودآگاه بدانیم و چه حساب شده، چه آن را توطئه دشمنی خارجی بدانیم یا وسوسه‌ای داخلی، می‌توانیم داوطلبانه در مقابل آن بایستیم.