کد مطلب: 163444
 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۵ تير ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۳۳
ایسنا/فارس
 
به گزارش ایران خبر، قرن هجدهم میلادی، عصر ایده‌های جدید بود. آن زمان نه فقط در مباحث علمی، بلکه در موضوعات اجتماعی نیز تفکرات نوینی ظهور کرد. به طوری که آن دوران به عصر روشنگری معروف شد؛ زیرا بشریت از تاریکی جهل به سوی روشنایی خرد حرکت کرد.

ایمانوئل کانت، فیلسوف شهیر آلمانی، در اواخر قرن هجدهم میلادی، روشنگری را اینگونه تعریف کرد: "رهایی انسان از نابالغی خودخواسته. " کانت منظور خود از بالغ شدن را نیز به این طریق عنوان کرد: "توانایی به کار فهم خویشتن، بدون هدایت دیگری. " به طور خلاصه روشنگری یعنی "جرئت اندیشیدن داشته باش. "

ژان ژاک روسو، یکی از بحث‌برانگیزترین فیلسوفان روشنگری بود. در ژنو متولد شد، ولی وقتی ۱۶ سال داشت از آن شهر گریخت و پس از سال‌ها این‌طرف و آن طرف رفتن، عاقبت سر از پاریس درآورد. روسو در موضوعات مختلفی قلم زد و در بسیاری از آن‌ها نظریات بدیعی را عنوان کرد. امروز فعالین محیط زیست او را به دلیل به صدا درآوردن اولین زنگ خطر بحران زیست محیطی می‌ستایند، زیرا ژان ژاک روسو در یکی از رساله‌های خود در سال ۱۷۵۴ میلادی، نسبت به نابودی طبیعت به دست انسان‌ها، هشدار داده بود.

این فیلسوف نامی، همچنین به عنوان پیشگام مکتب رومانتیسم در ادبیات و فلسفه هم شناخته می‌شود و از این رو اهل ادب هم وی را تحسین می‌کنند. ولیکن در حوزه اندیشه سیاسی به این اندازه موفق نبود. کتاب قرارداد اجتماعی روسو، یکی از منابع الهام‌بخش انقلاب فرانسه و مورد تاکید تندروترین دسته انقلابیون بود؛ کسانی که مسئول اعدام هزاران بی‌گناه شناخته شدند. لذا چهره روسو برای سال‌ها در نزد اهل سیاست سیاه شد، و خصوصا در نوشته‌های قرن نوزدهم بیشتر لعن و نفرین ژان ژاک را می‌بینیم تا تمجید از او را.

با این همه شاید جالب‌ترین نوشته این متفکر ژنوی، کتابی باشد به نام امیل که در سال ۱۷۶۲ نوشت. رساله‌ای در باب تعلیم و تربیت که در آن نحوه آموزش شاگردی فرضی به نام امیل را با جزئیات کامل شرح می‌دهد. این کتاب به نوعی آغازگر فلسفه نوین اموزش و پرورش بود. روسو در امیل برای اولین بار ‌گفت: "صدها مزخرف را در ذهن کودک انبار می‌کنند. هنگام امتحان شاگرد بقچه خود را باز می‌کند و کالای خود (درس‌ها) را نشان می‌دهد، از کالای او ابراز رضایت می‌کنند. شاگرد سپس بقچه خود را می‌بندد و می‌رود. "

ژان ژاک روسو خودش مدتی به کار تدریس پرداخت که البته در آن ناموفق بود. همچنین او پنج فرزند داشت که وظیفه بزرگ کردن هیچ کدام از آنان را نیز برعهده نگرفت و همگی‌شان را به یتیم‌خانه سپرد! ولی با این وجود اندیشه‌های نوینی را در امر آموزش مطرح کرد که بر متفکران حوزه تعلیم و تربیت بعد از خودش بسیار اثرگذار بود. به هرحال لازم نیست که سازنده هواپیما حتما خلبان باشد!

 اکنون که بیش از دو قرن و نیم از انتشار امیل می‌گذرد، با دکتر بابک شمشیری، متخصص فلسفه تعلیم و تربیت و استاد دانشگاه شیراز، همراه شدیم تا ببینیم نظرات انقلابی ژان ژاک روسو در جهان امروز تعلیم و تربیت چه جایگاهی دارند و اساسا فلسفه آموزش در جهان به کدام سمت رفته است. شرح این مصاحبه را در این مجال می‌خوانید.

روسو در امیل می‌گوید: "من از کتاب‌ها متنفرم، زیرا فقط به ما می‌آموزند که چگونه درباره چیزهایی که نمی‌دانیم صحبت کنیم". نظرات روسو چه تاثیری بر نظام آموزشی پس از خود گذاشت و امروزه تا چه حد گفتار روسو مورد قبول است؟

اگر روسو را به بعضی جملات کتاب امیل تقلیل بدهیم و از زاویه این جملات میزان تاثیرگذاری او را بررسی کنیم، خب این تک جمله‌ها چندان تاثیرگذار نبوده و اکنون شاهد شکلی از نظام آموزشی که مطابق با چنین جملاتی باشد نیستیم. ولی اگر بخواهیم روح کلی اندیشه‌های روسو را در نظر بگیریم، باید گفت که اندیشه‌های او تاثیر خود را گذاشته است.

سرشت پاک بشر

روسو چند نظریه تاثیرگذار را مطرح کرد. از جمله در همین کتاب امیل، پایه اندیشه‌های روسو بر مبنای احترام به سرشت کودک است. او معتقد بود که سرشت بشر پاک است و این نظریه پاکی ذات کودک در تقابل با پیش‌فرض‌های قرون وسطی و مرسوم در آن دوران قرار می‌گیرد، که متاثر از کلیسای قرون وسطی، سرشت بشر را گناهکار، پلید و شرور تلقی می‌کردند. در چنین تفکری وظیفه تعلیم و تربیت دفع شر از ذات انسان و پاکسازی روح پلید اوست؛ ولو با تنبیه و شدت عمل.

درحالی که دیدگاه اصلی روسو در تقابل با این دیدگاه، ذات کودک را پاک و معصوم و سالم می‌انگارد. او اعتقاد داشت که هیچ کودکی ذاتا شرور نیست و این ما هستیم که با سازمان‌ اجتماعی خود و روند زندگی شهری، و بعضا با وضع قوانین و حتی با تمدن‌سازی، باعث فاسد شدن سرشت پاک بشر می‌شویم.

بنابراین روسو می‌گوید برای حفاظت از این سرشت پاک، بهتر است که چیزی را به صورت تصنعی به کودک یاد ندهیم. چون همین آموزش‌های تصنعی عامل گمراهی کودکان هستند. ظاهر قضیه این است که داریم به بچه اخلاقیات را آموزش می‌دهیم، درحالی که کودک خودش خود به خود خوبی را می‌شناسد. ولی ما با شیوه برخوردمان و آموزش مطالبی که خودمان هم چیزی از آن نمی‌فهمیم، شیوه تربیتی اشتباهی را پیش گرفته‌ایم. در واقع تلاش روسو در امیل بر این است که نشان دهد چگونه از طبیعت پاک کودک مراقبت کنیم.

خواسته کودک، نه خواسته ما

این ایده اصلی روسو دو تاثیر بزرگ در فلسفه تعلیم و تربیت، و در روانشناسی تربیتی داشت. یک تاثیر امیل این بود که کودک در مرکز تعلیم و تربیت قرار گرفت. پیش از روسو دانش‌آموزان جایگاهی در نظام آموزشی نداشتند و تابعی از خواسته‌ها و تمایلات و دستورالعمل‌های بزرگسالان محسوب می‌شدند. ولی بعد از روسو رفته رفته دانش‌آموز در مرکز توجه قرار گرفت و اصطلاحا کودک‌محوری در نظام‌های آموزشی رواج یافت. کودک‌محوری به این معناست که برنامه تعلیم و تربیت باید بر مبنای نیازها و شرایط کودکان شکل بگیرد، نه خواسته‌های ما.

این امر یک تاثیر بسیار مهم، هم از نظر تربیتی و هم از منظر روانشناسی بود. اساسا ریشه روانشناسی کودک را باید در اندیشه‌های ژان ژاک روسو جستجو کرد. زیرا بعدها این اندیشه، بر شکل‌گیری رویکردهای نوین روانشناسی نیز اثرگذار بود؛ از جمله بر نظریات ژان پیاژه که خود اندیشمند بسیار مهمی در روانشناسی رشد و روانشناسی کودک به شمار می‌آید. پیاژه بیشتر از همه متاثر از کانت و روسو بود؛ و اتفاقا کانت نیز در فلسفه تحت تاثیر روسو قرار داشت.

مرحله آخر رشد اخلاقی

به دلیل اعتقاد روسو به پاکی ذاتی انسان، و پاکی کودک به عنوان انسانی که هنوز به فساد تمدن آلوده نشده است، وجدان اخلاقی در اندیشه او به رسمیت شناخته شده و عملکرد کودکان عمیقا اخلاقی تصور می‌شود. یعنی اگر کاری به کار کودکان نداشته باشیم، طبق وجدان عمل کرده و کاملا صادق و درستکار هستند. بچه‌ها دروغگویی بلد نیستند، بلکه ما به آن‌ها دروغگویی را یاد می‌دهیم. پس روسو به وجود وجدان اخلاقی در کودکان اعتقاد دارد و می‌خواهد که این وجدان در ادامه زندگی هم حفظ شود و محفوظ بماند. او انسان رشدیافته را انسانی می‌داند که مطابق با وجدان اخلاقی عمل می‌کند. الگوی تربیتی ترسیم شده در امیل هم مبتنی بر همین اصل است.

و تاکید کانت در حوزه فلسفه اخلاق نیز، بر وجدان اخلاقی است. او بر قانون‌های وجدان تاکید می‌کند و انسان رشدیافته را انسانی می‌داند که بر طبق ندای وجدان خودش زندگی می‌کند، نه کسی که صرفا براساس ملاک‌های تعیین شده توسط جامعه عمل می‌کند. زیرا هنجارهای اجتماعی و معیارهای جامعه انسانی، لزوما اخلاقی نیستند و خیلی اوقات تنها مصلحت‌اندیشانه هستند. بنابراین قوانین نیز لزوما با اخلاقیات تطابق ندارند و انسان رشدیافته هم انسانی نیست که تحت هرشرایطی از قوانین اجتماع پیروی کند. کانت به طبع روسو انسان متعالی و رشدیافته را دارای استقلال اخلاقی می‌داند. یعنی کسی که از اصول وجدان اخلاقی پیروی می‌کند، نه لزوما از قوانین جامعه.

ژان پیاژه نیز در تبیین روند رشد اخلاقی کودکان، تحت تاثیر روسو و کانت، مراحل پیش‌قراردادی، قراردادی و فراقراردادی را برمی‌شمرد. قوانین در اصل قرارداد هستند؛ ما قرارداد می‌کنیم که این کار قانونی است و آن کار خیر. پیاژه مرحله آخر رشد اخلاقی را فراتر رفتن از این قراردادها و تبعیت از اصول وجدان اخلاقی می‌داند.

سپس لارنس کلبرگ نیز در نوشتن نظریه مراحل رشد اخلاقی خود، تحت تاثیر عقاید روسو و کانت عمل کرد. پس روسو تاثیر خود را بر آیندگان گذاشت. هم با آوردن کودکان به مرکز توجه، که به ایجاد رشته روانشناسی کودک و روانشناسی رشد منجر شد. و هم با توجه به موضوع رشد و تربیت اخلاقی.

گویا اندیشه‌های ژان ژاک روسو بر شکل‌گیری مهدکودک‌ها نیز اثرگذار بوده است. لطفا درباره این موضوع توضیح بدهید.

یکی دیگر از موضوعات مورد تاکید روسو، طبیعت‌گرایی بود. طبیعت‌گرایی بعدها تبدیل به یک رویکرد عمده در تعلیم و تربیت شد و هنوز هم به شکل‌های گوناگون ادامه دارد. طبیعت‌گرایی بر روی فردریش فوربل، معلم آلمانی، نیز اثرگذار بود و او تحت تاثیر ژان ژاک روسو اولین مهدکودک (kindergarten یا باغ کودکان) را ایجاد کرد. از همین اسمی که فوربل انتخاب کرده مشخص است که نگاه طبیعت‌گرایانه به امر آموزش داشته و در معماری فضای مهدکودک هم طبیعت‌گرایی مشهود است؛ باغی که سرشت کودکان در آن در تعامل با طبیعت و به صورت طبیعی، پرورش یابند. اندیشه‌های روسو از این جهت بر این بخش از تعلیم و تربیت تاثیرگذار بوده است.

بیش از حد طبیعی

اما مدل تعلیم و تربیتی که روسو در کتاب امیل ارائه می‌کند بسیار رادیکال بوده و هرگونه ارتباط کودک با جامعه را منع می‌کند. او شرایطی را ترسیم می‌کند که کودک در فضایی کاملا طبیعی و روستایی، و دور از اجتماع و شهر بزرگ شود. امیل هیچ‌گونه آموزشی به صورت مستقیم نمی‌بیند و سعی می‌شود که فقط طبیعت آموزگار او باشد. هیچ کتابی نمی‌خواند و تنها از تجربه زیستی می‌آموزد. حداکثر کتابی که روسو برای کودکان توصیه می‌کند، رابینسون کروزو است! که آن هم شکلی از زندگی طبیعی و دور از جامعه بشری را نشان می‌دهد.

چنین مدل رادیکالی هیچگاه در هیچ نظام آموزشی به اجرا درنیامده است و کسی هم سعی در پیاده‌سازی آن نکرد. اما اندیشه‌های اصلی روسو بر آرای تربیتی متفکران پس از خودش تاثیر به سزایی داشت.

ژان ژاک روسو در امیل تاکید ویژه‌ای بر کاربردی و تجربی بودن آموزش دارد. مثلا امیل را تشویق به کاشت گیاهی در باغچه‌ای کنار خانه میکند، ولی آن باغچه متعلق به شخص دیگری است. لذا مالک باغچه جوانه‌های امیل را از خاک درمیاورد و به اعتقاد روسو امیل در اینجا یاد می‌گیرد که مالکیت یعنی چه. همچنین روسو می‌گوید تا زمانی که امیل واقعا نیازی به خواندن و نوشتن نداشته باشد، بهتر است که آن را یاد نگیرد! این بخش از تفکرات روسو امروز تا چه حد مورد قبول هستند؟ خصوصا که بحث لزوم کاربردی بودن دروس را از زبان صاحب نظران زیاد می‌شنویم.

این هم برمی‌گردد به اندیشه‌های محوری روسو و تاکید او بر آموزش همگام با طبیعت کودک و روند رشد طبیعی او. یعنی طبیعت خودش زمان آموزش هرچیزی را تعیین می‌کند. به عبارتی هرگاه که نیازی پیش بیاید، راه‌حل آن نیز نمایان خواهد شد. روسو می‌خواست بچه‌ها با روند طبیعی رشد کنند نه با مداخله بزرگسالان. این اندیشه متاثر از همان اصل طبیعت‌گرایی روسو است و به طبع آن بحث کاربردی بودن آموزش نیز مطرح می‌شود. کاربردی بودن یعنی پاسخگوی نیاز طبیعی بودن.

البته همانطور که پیش‌تر گفتم مدل رادیکال روسو بسیار آرمان‌گرایانه، و اجرای آن غیرممکن است. به نظرم اگر خود روسو هم زنده بود، چنین مدلی را به اجرا نمی‌گذاشت. شاید مقصود روسو از این مبالغه در بحث طبیعت‌گرایی، جلب توجه مخاطب به نقش طبیعت بوده است.

دوباره تجربه‌ها را به هم پیوند بده تا یاد بگیری

و اما درباره بحث کاربردی بودن که بسیار در نظام‌های اموزشی امروز مورد تاکید است. کودک، یا هر شخصی حتی، زمانی مطلبی را یاد می‌گیرد که در عمل نسبت به آن احساس نیاز کند. بنجامین بلوم، روانشناس آمریکایی، در سطح‌بندی یادگیری، کاربرد را در سطح بالاتری نسبت به یادگیری قرار می‌دهد و جان دیویی، فیلسوف آمریکایی، فلسفه عمل‌گرایانه‌ای مبتنی بر از عمل به نظر رسیدن را مطرح می‌کند. به عبارتی یادگیری مبتنی بر عمل است؛ یعنی مواجه شدن کودک با یک مسئله، باعث می‌شود که او، در هر سنی که باشد، تجربیات خود را بازسازی کرده و راه‌حل را پیدا کند. و معنای تعلیم و تربیت، و ایضا معنی رشد در حقیقت در همین بازسازی تجربیات نهفته است.

این اندیشه بنیادین جان دیویی که بسیار در تعلیم و تربیت نوین تاثیرگذار بود، به نوعی هم‌راستاست با تفکرات پیاژه و حتی تاثیرات اندیشه روسو را نیز می‌توان در آن دید. البته این را هم باید بگویم که دیدگاه‌های جدید فلسفه تعلیم و تربیت، برخلاف دیدگاه روسو که مخالف سرسخت مداخله تربیتی بزرگسالان بود، طرفدار مداخله صحیح بزرگسالان هستند. تمام اندیشه‌های روسو در حال‌ حاضر مورد قبول نیستند، ولی روسو همچنان زنده است و تاثیر خود را به عنوان یک اندیشمند کلاسیک تعلیم و تربیت دارد. همانطور که روان‌درمانی با نام فروید گره خورده است، نام روسو نیز از حوزه تعلیم و تربیت حذف شدنی نیست.

روسو خواندن زندگینامه‌ها را در سنین نوجوانان نوعی آموزش در نظر می‌گیرد. امروزه که بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌ها در واقع روایتگر زندگی افراد هستند، آیا می‌توان تماشای فیلم و سریال را نوعی آموزش تلقی کرد؟

هنرهای نمایشی همواره در تاریخ به شکل‌های مختلف و در فرهنگ‌های مختلف وجود داشته‌اند و همیشه موثر بوده‌اند. امروز نیز سینما و تلوزیون یک رسانه تربیتی هستند؛ ولی بستگی دارد که چگونه از این رسانه استفاده شود. در نگاه روسو تمام کتاب‌ها مفید نیستند و در سنین کودکی فقط رابینسون کروزو را پیشنهاد می‌کند و در نوجوانی زندگی‌نامه‌ها را تا شاگردش بتواند با آن‌ شخصیت‌های مختلف همزادپنداری کند.

 سینما هم می‌تواند چنین نقشی داشته باشد، به شرطی که از نظر محتوایی فرد بتواند با آن همزادپنداری کند و در او اثرات مثبت بگذارد، نه منفی. این رسانه اگر مروج مواردی مثل خشونت نباشد، بسیار موثر است؛ خصوصا اگر داستان‌هایی را روایت کند که فرد با آن همزادپنداری کند. شخصا معتقدم که فیلم و سریال و تئاتر می‌توانند امروزه بخشی از محتوای آموزشی باشند و ارزش آموزشی، حتی بیشتر از کتاب‌ها، دارند؛ چون جزو جهان جدید هستند و بچه‌ها بیشتر با آن‌ها انس دارند تا با کتاب‌ها.

روسو درباره قصه مشهور زاغ و روباه، که در اصل اثر ژان دولافونتن، نویسنده فرانسوی قرن ۱۷ است، می‌گوید که بچه‌ها پس از شنیدن این قصه رفتار روباه را تقلید کرده و گول زدن دیگران را یاد می‌گیرند، و آنگونه که تصور می‌شود از عاقبت زاغ عبرت نخواهند گرفت. آیا امروز در تهیه محتوای آموزشی این امر مورد توجه قرار می‌گیرد؟

در بحث برنامه درسی همیشه اشاره می‌کنیم که یک برنامه آشکار وجود دارد و یک برنامه پنهان. در برنامه درسی آشکار آگاهانه و با قصد و غرض مطالبی را آماده کرده‌ایم. ولی غافل هستیم از اینکه انچه کودک یاد می‌گیرد، لزوما مطابق هدف ما نیست. اگر حواسمان نباشد مطلب درسی ممکن است پیام دیگری را به کودک انتقال دهد.

 مثلا معلم به کودکی که در حاشیه دفترش گل و بلبل نقاشی کرده و جملات محبت‌آمیزی مثل "آقا یا خانم معلم، من شما را خیلی دوست دارم" نوشته باشد، نمره اضافی می‌دهد. خب در ظاهر این کودک بسیار مبادی آداب بوده و در فرهنگ عامه ما نیز مرسوم است. اما این کار یک یادگیری پنهان دارد؛ چاپلوسی و تملق‌گویی! روسو این را خوب متوجه شد.

روسو می‌خواست به ما بگوید که وقتی مستقیما فرهنگ و تعلمیات اجتماعی را مطابق با هنجارهای اجتماعی به بچه آموزش بدهیم، در حقیقت چیزهای منفی را به او می‌آموزیم. خیلی‌ها فکر می‌کنند اگر بچه را ذره‌ای رها کردند وحشی  و بی‌ادب و غیراجتماعی بار می‌آید. روسو می‌گفت شاید غیراجتماعی بار بیاید، ولی در عوض از نظر اخلاقی سالم است. ما بچه را به خاطر آنکه اجتماعی و مبادی آداب شود، به گونه‌ای تربیت می‌کنیم که دروغ‌گویی و چاپلوسی را یاد می‌گیرد.

منبع : خبرگزاری ايسنا