کد مطلب: 128416
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۱۰
جریانات اصلاح طلبی و اصولگرایی کمابیش از تحولات فعلی جامعه ایرانی فاصله گرفته و عقب هستند/ بزودی شاهد شکل گیری جریان نواصلاح طلبی و ‏نواصولگرایی خواهیم بود / کسانی که به فیلترینگ نظر دارند، خود از فیلترشکن استفاده می کنند
 
به گزارش ایران خبر، شهیندخت مولاوردی می گوید: به نظر ‏می رسد که جریانات اصلاح طلبی و اصولگرایی کمابیش از تحولات فعلی جامعه ایرانی فاصله گرفته و عقب هستند و ‏آنها هم نیاز به پوست اندازی دارند و دور از انتظار نیست که بزودی شاهد شکل گیری جریان ‏نواصلاح طلبی و نواصولگرایی متناسب با مختصات امروز جامعه باشیم‎.‎ این پیش بینی از مدتی قبل و بیش و پیش از جریان دیگر در بین جریان اصلاح طلبی که از ‏توقف در گذشته و دیدگاههای اختلاف برانگیز به درک مشترک و نسخه ای متحدکننده در ‏عرصه هایی که سیاست های بهبودخواهانه و منافع و مصالح ملی را تعقیب می کند رسیده ‏است و فکت هایی عینی نیز از آن قابل ارائه است، در حال محقق شدن است‎.‎ تقویت کننده های نا امیدی
به گزارش اعتماد، احتیاجی به گفتن ندارد؛‎ ‎‏ بحث اش در همه محافل اجتماعی هست؛ گرانی، پایین بودن قدرت ‏خرید مردم، بالا نرفتن میزان دستمزدها و در یک کلمه سخت بودن زندگی؛ مواردی که ‏تحملشان سخت تر می شود زمانی که مردم از نظر روانی هم شاهد همان رکود همیشگی ‏باشند؛ برای نمونه، کنسرت ها و برنامه های فرهنگی همچنان محدودیت های خاص خود را ‏داشته باشند؛ هنوز همه شهروندان، نتوانند به ورزشگاه بروند؛ حتی هنوز روی بیلبوردهای ‏تبلیغاتی شهر، خست خاصی در به کار بردن تصویر زنان وجود داشته باشد؛ اماکن تفریحی ‏برای گذران اوقات خوش خانواده ها، موارد قابل ذکری نباشند و ده ها هنوزِ دیگر که تقویت ‏کننده یک واژه هستند؛ ناامیدی‎.‎
در کنار همه عوامل داخلی، نباید از فشارهای بین المللی(به دلایل متفاوت) هم غافل ماند؛ ‏فشارهایی که بسته به زمان و عملکردهای انواع روسای داخلی پیشین و فعلی، تاثیر متفاوتی ‏دارند و در حال حاضر، در سطح قابل توجهی خودنمایی می کنند‎.‎
متولیان امر، می گویند مردم نباید امیدشان را از دست بدهند و رسانه ها مسئولیت مهمی در ‏بذل نشاط اجتماعی بر دوششان است. واقعیت اما چیز دیگری می گوید؛ نمی توان بدون ‏پشتوانه امید داد؛ تکرار کلیدواژه هایی که روزگاری شور و هیجان و نشاط تغییر را در مردم ‏برانگیخته، ممکن است منجر به دلزدگی آن ها شود و شاید در چنین جوی، بیان یک واقعیت ‏تلخ از هزار وعده و وعید خوشرنگ، پسندیده تر و حتی همدلانه تر باشد‎.‎
به نظر می رسد اگر بخواهیم در این کشور بمانیم و زندگی کنیم، چاره ای جز دقیق شدن، ‏موشکافی، پرسش و نزدیک شدن به راه حل، نداریم؛ چاره ای نداریم جز این که از افراد آگاه ‏و متخصص، جویای راهکار شویم و با توجه به تجربه ها و با عنایت به حس میهن پرستی و ‏عرق ملی شان، از آن ها بپرسیم که چه باید کرد‎.‎
شهیندخت مولاوردی یکی از افرادی بود که به سراغش رفتیم؛ نامش با عنوان معاون امور ‏زنان و خانواده رئیس‌جمهوری ایران در دولت اول حسن روحانی، سر زبان ها افتاد؛ زنی ‏استوار با قامتی افراشته و تا حدی در جایگاه اثبات توان زنان در دستیابی به قدرت؛ هرچند ‏بحث وزیرشدن او در دور دوم دولت تدبیر و امید، مطرح شد و حتی کمپینی برای حمایت از ‏این مهم هم به راه افتاد اما روحانی نتوانست هیچی زنی را در ردیف وزاری خود قرار دهد و ‏خانم مولاوردی این بار در سمت دستیاری رئیس جمهور در امور حقوق شهروندی قرارگرفت ‏اما خودش خیلی زود و با احترام به قانون به دلیل اجرا شدن «قانون منع به کارگیری ‏بازنشستگان»، اعلام بازنشستگی کرد هرچند که او هنوز نیروی جوانی دارد و نیز قانون ‏مذکور بصورت شکسته بسته اجرا و بعد هم رها شد. ‏
حال او در جایگاه دبیرکل جمعیت حمایت از حقوق بشر زنان، به سوالات ما پاسخ می دهد ‏ضمن این که عضو هیات رییسه شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان، هم هست و پاسخ ‏به سوالات، بیشتر از این دو منظر صورت گرفته است. خانم مولاوردی می گوید که «در ‏پیش گرفتن سیاست«به رسمیت شناختن جامعه متکثر ایران»، یکی از راهکارهایی است که ‏این روزها برای افزایش ظرفیت حل مساله ای حاکمیت و افزایش مقبولیت و مشروعیت و ‏کارایی آن از سوی تحلیل گران و صاحبنظران، بویژه بعد از حوادث دی ماه سال گذشته ارائه ‏می شود.»؛ آنچه می خوانید حاصل یک گفتگوی مفصل با شهیندخت مولاوردی است.
‏-‏ به عنوان یک ناظر متخصص در حوزه های مورد توجه تان، در حال حاضر، ‏دولتمردان چه کارهایی باید انجام دهند، چه فعالیت ها و حتی موضع گیری هایی داشته ‏باشند که در شرایط ناامیدی فعلی و علی السویه بودن تقریبا همه چیز برای مردم، تکانه ‏هایی هرچند کوچک در وجودشان ایجاد شود. در واقع چه باید کرد، اگر بخواهیم در ‏ایران زندگی کنیم؟
‎در پاسخ به این سوال ناگزیر از توجه به نکات و ملاحظاتی هستیم؛ از یک سو در حوالی ‏چهل سالگی انقلاب اسلامی تحلیلی واقع بینانه و همه جانبه از شرایط کشور، ضرورتی ‏دوچندان می یابد تا متناسب با آن بتوان راهبردهایی موثر اتخاذ کرد، بدین معنا که وضعیت و ‏شرایط موجود را یک روند یا پروسه ببینیم و نه پروژه ای که آغاز و پایانی بر آن متصور ‏باشد. درست بر همین اساس است که دولت یازدهم خود را میراث دار وضعیتی می داند که ‏تحویل گرفته است. اینجا تعبیری را که دکتر ربیعی وزیر سابق تعاون، کار و رفاه اجتماعی ‏در یکی از جلساتی که با هدف کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی مرتبا در حضور مقام‌ ‏رهبری برگزار می شود، استفاده کردند، وام می گیرم و آن اینکه نمی توانیم از یک پدیده ‏اجتماعی«عکس» بگیریم و آن را مبنای تحلیل و ارزیابی خود قرار دهیم و نگاهمان به پدیده ‏ها باید«فیلم گونه» یا روندی باشد که هر قسمت آن قبل و بعدی دارد که بدون توجه به آن به ‏جمع بندی و نتیجه گیری و درک درست و مطابق با واقع نخواهیم رسید‎.‎
با این توضیح، واقع بینانه ترین نگاه آن است که وضع موجود را محصول عملکرد یک یا ‏چند دولت نباید پنداشت و اینکه این شرایط یک شبه و یک ساله و در یک دوره خاص به ‏وجود نیامده است که راه حل ها هم یک شبه و یک ساله و یک دوره جواب بدهد، هر چند در ‏دوره و دوره هایی سؤمدیریت های چشمگیر مزید بر علت شده و بر وخامت اوضاع افزوده ‏است‎.‎
همچنین نمی توان این واقعیت را از نظرها دور داشت که در ایجاد و شکل گیری این شرایط ‏که انباشت مشکلات و مطالبات نارضایتی فزاینده مردم را به همراه دارد، همه گرایشها و ‏جناحها و کلیه افرادی که تاکنون بر سریر قدرت نشسته اند سهیم هستند(البته نه به یک اندازه؛ ‏یکی بیشتر یکی کمتر)، به عبارتی«مسئولیت مشترک، اما متفاوت» دارند‎.‎
این وضعیت، نتیجه سیاستهای حاکم بر کشور در دوره های مختلف حکمرانی است که قدرت ‏بین گروهها و جناح‌ها دست به دست شده است، لذا بی انصافی است آن را صرفا به یک ‏دولت با یک جناح نسبت داد. واقعیت دیگر آن است که برای سایر قوا و نهادهای حاکمیتی هم ‏در بروز وضعیت موجود باید قائل به سهم شد و مردم هم به خوبی متوجه این هستند که قدرت ‏در نظام سیاسی ما میان نهادها و قوای مختلف توزیع شده است و قوه مجریه به تنهایی قدرت ‏چندانی برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب ندارد و از این منظر اگر نوک‌ حملات و ‏انتقادات و اعتراضات صرفا به سمت دولت نشانه رود به منزله آدرس غلط دادن است‎.‎
دقیقا شاهد چنین شرایطی در حوزه حقوق شهروندی بودم و اکثر مراجعینی که مدعی نقض ‏حقوق شهروندی خود بودند ضمن اذعان به مبسوط الید بودن دولت، مطرح می کردند که ما ‏می دانیم دست قوه مجریه کاملا باز نیست و از اختیارات لازم برای احقاق و استیفای همه حق ‏های شهروندی برخوردار نیست‎.‎
واقعیت دیگر آن است که نباید از فراگیر بودن بسیاری از پدیده ها، از جمله افزایش نارضایتی ‏و افت شدید شاخص امید اجتماعی در سطح جهانی غافل بوده و آن‌ را مختص کشور خودمان ‏بدانیم‎.‎
از سوی دیگر تحلیل همه جانبه آن است که برای ارائه هر راهکاری و اتخاذ هر راهبردی، در ‏کنار شرایط جاری کشور باید نیم‌ نگاهی به شرایط منطقه ای و بین المللی داشت و از درخطر ‏نبودن استقلال ملی و یکپارچگی سرزمینی و امنیت عمومی اطمینان حاصل کرد‎.‎
کما اینکه اوضاع منطقه و سیاستهای یکجانبه گرایانه دولت مستقر آمریکا، از جمله خروج ‏ناگهانی ترامپ از برجام، سیاستهایی را که می رفت تا حدودی اوضاع را در این دوره با ‏خوشه چینی از خرمنی که در دولت یازدهم کاشت و داشت آن انجام شده بود بر وفق مراد ‏کند، عقیم گذاشت‎.‎
بالا و پایین رفتن نرخ ارز با هر بحث درباره FATF ‎و پالرمو و‎ CFT ‎ بدین ترتیب می بینیم که با هر بحثی و خبری از‎ FATF ‎و پالرمو و‎ CFT ‎و با هر اظهارنظر ‏خانم‌ موگرینی نرخ دلار بالا و پایین می شود و این یعنی تاثیر و تاثر متقابل این حوزه ها از ‏همدیگر و بر یکدیگر‎.‎
لذا در چارچوب این تحلیل واقع بینانه و همه جانبه در چهل سالگی انقلاب که سن پختگی و ‏بلوغ هست، بازخوانی، بازاندیشی و آسیب شناسی وضعیت و عملکردها کاملا طبیعی و مورد ‏انتظار است و انسان ها هم در این سن و سال معمولا و علی القاعده مروری بر گذشته و ‏اشتباهات خود و تمرکزی بر آینده دارند و به تجدیدنظر در بسیاری از سبکها و شیوه ها و ‏روشها و سیاستهای قبلی زندگی خود می پردازند و کسی هم شماتتشان نمی کند‎.‎
بنابراین در پایان دهه چهارم انقلاب، هماهنگ‌شدن با انواع بلوغ ها و پوست اندازی هایی که ‏جامعه ایرانی به خود دیده است یک انتخاب نیست و یک الزام است. این ایام فرصت مغتنمی ‏است برای آسیب شناسی رابطه حاکمیت با جامعه از حیث میزان بلوغی که باید برخوردار ‏باشد؛ مشابه آنچه که تحت عنوان بررسی سیر تحول در نظریه های روابط بین الملل در ‏جریان است، از قبیل ایده آلیسم و لیبرالیسم و رئالیسم یا واقع گرایی با انواع زیر شاخه ‏هایشان؛ نولیبرالیسم و واقع گرایی کلاسیک و نو کلاسیک و نوواقع گرایی و... که این ‏تحولات ریشه در پویایی و دینامیک بودن روابط بین الملل دارد و بقول معروف همواره در ‏بر یک پاشنه نچرخیده است‎.‎
با این اوصاف می رسیم به ضرورت آسیب شناسی رابطه و ارتباط دو جریان و گرایش ‏سیاسی موسوم به اصلاح طلبی و اصولگرایی با حاکمیت، با مردم و میان خودشان؛ به نظر ‏می رسد که این جریانات کمابیش از تحولات فعلی جامعه ایرانی فاصله گرفته و عقب هستند و ‏آنها هم نیاز به پوست اندازی دارند و دور از انتظار نیست که بزودی شاهد شکل گیری جریان ‏نواصلاح طلبی و نواصولگرایی متناسب با مختصات امروز جامعه باشیم‎.‎
این پیش بینی از مدتی قبل و بیش و پیش از جریان دیگر در بین جریان اصلاح طلبی که از ‏توقف در گذشته و دیدگاههای اختلاف برانگیز به درک مشترک و نسخه ای متحدکننده در ‏عرصه هایی که سیاست های بهبودخواهانه و منافع و مصالح ملی را تعقیب می کند رسیده ‏است و فکت هایی عینی نیز از آن قابل ارائه است، در حال محقق شدن است‎.‎
نکته مهم در پایان این بحث آن است که وقتی از مردم و به نمایندگی از مردم صحبت می کنیم ‏باید مشخص کنیم دقیقا منظورمان کدام مردم هست؟
مردم که یک کلیت واحد نیستند و نارضایتی ها هم همه از یک جنس نیست تا بتوان با پیچیدن ‏یک نسخه واحد کار خود را تمام شده دانست، البته اینکه ملت ایران در مجموع دنبال ‏یکپارچگی سرزمینی و استقلال ملی و امنیت عمومی هستند حرفی نیست و کمتر کسی را می ‏توان به عنوان یک ایرانی سراغ گرفت که چنین نیاندیشد، اما برای ارائه راهکار و پاسخ ‏به«چه باید کرد؟»، بسته به نوع دغدغه ها و نارضایتی های گروههای مختلف مردم؛ از ‏وضعیت معیشتی و اقتصادی گرفته تا مسایل سیاسی و انسداد مسیر گفت و گو و یا سیاستهای ‏انقباضی فرهنگی و اجتماعی باید به دنبال انواع گشایشها بود و این اتفاق نمی افتد، مگر آنکه ‏به سمت پاردایم شیفت یا افق گشایی و تغییر اولویتها در همه سطوح حاکمیتی(و نه فقط ‏دولت)و از جمله نهادهای مدنی حرکت کنیم. به عنوان مثال برای انجام جراحی های بزرگ ‏در اقتصاد کشور که از بیماری مزمن و صعب العلاج رنج می برد و برای اصلاحات ‏ساختاری، بویژه در بودجه چه زمانی مناسب تر از شرایط پساتحریم هست و افکار عمومی ‏هم آمادگی و توجیحات لازم را برای تبدیل تهدیدهای ناشی از تحریم ها به این فرصت طلایی ‏و بی بدیل دارد؟
اگر مردم از معطوف به صحت و نتیجه محور بودن سیاستها در حوزه های مختلف و نیز ‏تامین منافع ملی و عمومی اطمینان حاصل کنند و تصمیم گیریها را مبتنی بر عقلانیت، ‏صداقت و سلامت تلقی کنند اعتماد از دست رفته و رو به زوالشان بازسازی شده و بر می ‏گردد‎.‎
در حوزه زنان و خانواده که مسئولیت داشتم ارتقا و ترمیم اعتماد در سه سطح را به عنوان ‏راهبرد در نظر داشتیم: ارتقای اعتماد به نفس زنان، ارتقای اعتماد حاکمیت به شایستگی ها و ‏صلاحیت های زنان و ارتقای اعتماد زنان به دولت و اینکه در آن شرایط برنامه ها و ‏سیاستهای اتخاذی منافعشان را بهتر تامین می کند. همچنین یکی از مواردی که ما در حوزه ‏حقوق شهروندی بر آن تاکید می کردیم و به عنوان چشم انداز تعریف کرده بودیم مفهوم ‏‏«شهروند امیدوار» با تمرکز بر وجوه مثبت و داشته ها و موفقیتها و برجسته نکردن شکست ‏ها و ناکامی ها بود و تلاشمان بر این بود تا ایمان و باور به وجود انواع ظرفیت ها برای ‏برون رفت از مشکلات روز به روز بارورتر شود‎.‎
امروز مردم نگران آینده اند؛ هم نگران امنیت و استقلال کشور و هم نگران معیشت و اقتصاد ‏و رفاه و... و در یک کلام نگران امنیت انسانی خود و در حسرت زندگی رها از ترس و نیاز ‏به سر می برند. اخیرا برخی صاحبنظران دلیل عمده مسالمت آمیز بودن اعتراضات در ایران ‏در مقایسه با کشورهای دیگر را همین ترس و واهمه و نگرانی از آینده نامعلوم ذکر کرده اند، ‏البته نه به این معنا که برای حفظ این مسالمت آمیزی همواره باید مردم را نگران نگاه داشت‎.‎
‏-‏ حال حاضر، همه چیز طوری کنار هم قرارگرفته که نقد دولت در اولویت باشد؛ به ‏نظر این قضیه دو وجه دارد؛ اول به خطرانداختن جایگاه دولت و به طور خاص، ‏جایگاه ریاست جمهوری و ترس و بیم از ایجاد شرایطی که مردم، دیگر در انتخابات ‏آن سهمی نداشته باشند؛ هم این که خودشان نمی خواهند و دیگر تمایلی به این شرکت، ‏ندارند(و این مهم تر است) و اینکه شرایطی پیش بیاید که اگر بخواهند شرکت کنند هم ‏دیگر نتوانند؛ آیا این گمانه زنی ها درست هستند؟ ناامیدی مردم از عدم شرکت در ‏انتخابات می تواند به ضرر و زیان آن ها منجر شود؟ ایجاد انگیزه تغییر شرایط ‏سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... تا چه حد می تواند روح امید را در دلهای آن ها زنده ‏نگاه دارد و آن ها را نسبت به سرنوشت و آینده شان حساس کند؟
‎ به قول یکی از صاحبنظران توسعه، امروز در عصر همایندی بحرانها، اعم از ‏بحران ‌کارآمدی، بحران دستاورد، بحران مشروعیت و مقبولیت و... به سر می بریم؛ ‏مشکلات مزمن، جامعه مسایل حل نشده( با ثبات سیاستی! نه ثبات سیاسی)، دنیای دیجیتالی ‏شده که تصویر را تیره و تار تر می کند و جامعه حیرت زده از رخدادهای غیر منتظره که به ‏مرور اعتماد عمومی را فرسوده می کند و امید اجتماعی را به فنا می برد. در چنین شرایطی ‏چه انتظاری می توان از دولت داشت که به تنهایی بار کارآمدسازی حکمرانی را بر دوش ‏بکشد؟!، به ویژه اگر ضعف رسانه ای در ارائه اطلاعات واقعی هم وجود داشته باشد که ‏همین نظریه پرداز اصطلاح«گنگ زبان الکن» را در مورد دولت به کار می برد‎.‎
این موضوع همیشه یک علامت سوال بزرگ در ذهن من هم هست که چرا ما نتوانستیم و ‏نمی توانیم همه اقدامات و برنامه ها و تلاشهای بی وقفه را آنچنان که بود و هست بنمایانیم و ‏به تصویر بکشیم و همه واگویی هایمان درصد بسیار کم و ناچیزی از دوندگی ها و پیگیری ‏های شبانه روزیمان هست؟ که البته بخشی از آن به سیطره و قدرت امپراطوری رسانه ای ‏منتقدین و مخالفین دولت هم بر می گردد که شبانه روزی و زنجیره ای به رغم مخالفت ‏صوری و ظاهری با مظاهر فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی روز، به دروغ پردازی و ‏تخریب و تخطئه و خنثی کردن و وارونه نمایی در همین شبکه های اجتماعی و با بهره مندی ‏کامل از این ظرفیت و ابزارمشغولند و بخشی دیگر به قدرت و نفوذ فضای مجازی در شکل ‏دهی افکار عمومی برمی گردد که مثل تیغ دو لبه عمل می کند، هم فرصت است و هم تهدید؛ ‏از یک سو با مطالبه گری اجتماعی و شفاف سازی جامعه را به سمت سلامت اقتصادی و ‏اخلاقی سوق می دهد و هیچ کس از تیررس آن در امان و مصون نیست، از نماینده مجلس و ‏وزیر و وکیل گرفته تا مدیر و ناظم مدرسه و...، کارکردی که از آن به دموکراسی دیجیتالی ‏یاد می شود و با افزایش پاسخگویی نقش بسزایی در مقابله و پیشگیری از انواع فسادها دارد، ‏اما از سوی دیگر به بدبینی و عدم اعتماد و ناامیدی و تعمیم فساد و رانت به همه به ‏مصداق«گر حکم کنند که مست گیرند یا همه سر و ته یه کرباسن»، دامن می زند و طوری ‏می شود که بنا به نظر دکتر محمد فاضلی، امروز همه فقط جنگل فساد را می بینند و این ‏جنگل مانع از دیدن درخت ها می شود‎.‎
هر چند با هزینه-فایده کردن و با توجه به غلبه و چربیدن ظرفیتهای نهفته در این شبکه ها می ‏توان تهدیدات آن را به حداقل رساند و یا حتی به فرصت تبدیل کرد و این هزینه ها نباید ‏مجوزی برای ایجاد محدودیت و برخورد سلبی باشد که همان پاک کردن صورت مساله است ‏و بمانند گذشته ره به جایی نخواهد برد: ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش‎...‎
آنچه که مایه تاسف است آن است که در این شرایط شاهد اتحاد نانوشته ای میان تندروهای ‏داخلی که از آنها دولت در سایه یا دولت پنهان یاد می شود و ترامپ و براندازان در مخالفت با ‏دولت از یک طرف و به موازات آن بی اعتماد کردن و بدبین کردن مردم نسبت به جریان ‏اصلاح طلبی از سوی مخالفان نظام و مخالفان دولت و همگرایی و هم افزایی آنها، به دلیل ‏پایگاه گسترده اجتماعی این جریان در جامعه هستند تا با تلاش در به شکست کشاندن سیاست ‏های دولت، کار را به جایی برسانند که مردم احساس «بی دولتی» کنند، گویی اداره کشور از ‏اراده دولت خارج شده است، غافل از آنکه دود القا و اثبات ناکارآمدی دولت و آشفتگی در ‏حکمرانی تنها به چشم دولت نخواهد رفت و مجموعه حاکمیت و مردم را متاثر خواهد ساخت ‏و اینجا دیگر از ذکر مثال کلیشه ای سوراخ‌ کردن کشتی توسط بخشی از سرنشینان آن ‏خودداری می کنم‎.‎
همزمان با ناکارآمد جلوه دادن جریان اصلاحات، صندوق رای را زیر سوال می برند و این ‏جریان را متهم به زنده نگاه داشتن صندوق رای می کنند، هرچند خود نیز با نفی انتخابات و ‏عبور از آن بدون آنکه جایگزین و آلترناتیوی برای آن در نظر داشته باشند مردم را به سمت ‏همان آینده و سرنوشت نامعلومی سوق می دهند که همواره از آن بیمناکند‎.‎
حال آنکه جریان اصلاحات به دنبال شرکت در انتخابات به هر قیمتی و به روش گذشته نیست ‏و به استقبال انتخاباتی می رود که همزمان علیه مثلث شوم ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان و ‏تمامیت خواهی و تنگ نظری از هر نوع آن عمل کند و مسیر انواع گشایشها را برای کشور ‏هموار کند؛ یعنی مشارکت واقعی در تعیین سرنوشت رقم بخورد و خاصیت و ما به ازایی در ‏قبال این مشارکت نصیبشان و نصیب کشور شود و این رسالت تاریخی را برای خود قائل ‏هستند که در این شرایط از کیان ایران و دستیابی به آزادی و رفاه ایرانیان توامان دفاع کنند. با این اوصاف می بینیم که ‏حاملان و قائلان این سیاست و رویکرد طوری سخن نمی گویند و عمل نمی کنند که نتیجه و ‏خروجی آن قطع امید مردم باشد و تمام هنر خود را در جایگزینی ترس مردم از شرایط ‏نامعلوم در آینده با امیدواری نسبت به بهبود وضعیت به کار بسته اند‎.‎
اما این تمام ماجرا نیست و برخی صاحبنظران بر این باورند که در مختصات ایران امروز ‏منادیان اصلاحات باید قدرت درک واقعیتهای جامعه را به نمایش بگذارند و با پا گذاشتن بر ‏روی زمین و پرهیز از شعارهای کلی، دقیقا مشخص کنند که قصد اصلاح چه چیزی را و با ‏چه برنامه ای دارند؟ مردم دیگر اعتمادی به این کلی گوییها ندارند و برایشان مهم است ارتباط ‏و ربط آن با زندگی واقعی شان را درک کنند و دولتی که با مشارکت آنها بر سر کار می آید ‏توانمندی و قدرت حل مسایلشان را داشته باشد‎.‎
‏-‏ اگر در میان اقشار متفاوتی که در جامعه حضور دارند، جستجو و صحبتی کنید خواهید ‏دید که کم نیستند افرادی که در حال برنامه ریزی برای مهاجرت از ایران، هستند و ‏این امر با اطمینان بیشتری بر موج ناامیدی در میان مردم صحه می گذارد‎.‎
‎ ‎برنامه ریزی برای مهاجرت دلایل مختلفی دارد و مورد به مورد فرق می کند؛ برخی به ‏عنوان اولین راه حل و برخی دیگر به عنوان آخرین راه حل به آن متوسل می شوند و در ‏طول سالها در کشور ما حرکت آن سینوسی و جزر و‌ مدگونه بوده است، به ویژه رفتارهای ‏مهاجرتی نخبگان که صاحبان سرمایه و تخصص محسوب می شوند، موضوعی چند لایه و ‏پیچیده ای است و نمی توان آن را به یک یا چند علت محدود کرد‎.‎
بر خلاف تحلیلی که مبنای آن تحولات سیاسی پس از انقلاب است و آخرین دوره آن مهاجرت ‏پس از وقایع سال ۱۳۸۸را در بر می گیرد، هر چند تحولات سیاسی نسبتا امیدوار کننده ‏سالهای ۹۲و ۹۴ را در این تحلیل نباید نادیده گرفت، در تحلیلی که بر اساس جامعه شناسی ‏مهاجران و مطالعه انگیزه های مهاجرتی صورت گرفته حدود ده موج مهاجرتی شناسایی شده ‏است که اهم آن شامل موج های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، اقتصادی و تجاری است که ‏بیشتر ریشه در ناامیدی از اصلاح سیاسی و اقتصادی دارد‎.‎
از سوی دیگر در گزارش های رسمی دولتی موج سهمناک یا به اصطلاح سونامی مهاجرت ‏همواره زیر سوال برده می شود و اینگونه وانمود می شود که نشانه ای غیر طبیعی از ‏مهاجرت، بویژه مهاجرت نخبگان و یا فرار مغزها وجود ندارد و با دیده تردید در وجود ‏آمارهایی که به صندوق بین المللی پول نسبت داده می شود نگریسته می شود و در مقابل ‏مطرح می شود که از سال ۹۶در مقایسه با سال قبل از آن تعداد مهاجران کاهش چشمگیری ‏یافته است. این در حالی است که برخی تحلیل گران این وضعیت را بیش از آنکه ناشی از ‏عدم تمایل ایرانیان به مهاجرت بدانند، آن را ناشی از تغییر برنامه مهاجرت و شیوه های ‏مهاجرت پذیری برخی کشورها می دانند‎.‎
‏-‏ فارغ ازاینکه این موج ناامیدی از شخص حسن روحانی و دولتش در میان مردم آن هم ‏بلافاصله بعد از آن انتخابات پرشور ازکجا نشات گرفت، و بدون درنظرگرفتن ‏زودباوری مردم(که آن هم دلیل دارد؛ فشارهای شدید اقتصادی) و ناآگاهی و در عین ‏حال موضع گیری و اظهار نظر، با این شرایط، چه بسته های پیشنهادی برای تغییر ‏روحیه مردم دارید و آیا اصولا ایجاد روحیه امیدواری را به صلاح می دانید؟ آیا این ‏امیدها پشتوانه اجرایی دارند؟ طوری که مردم احساس نکنند به آن ها دروغ گفته شده. ‏گاهی گفتن یک واقعیت تلخ، تاثیرش از هزار دروغ لذت بخش، بیشتر است و حتی می ‏تواند همدلی و همکاری و همیاری مردم را جلب کند‎.‎ ‎
‎ ‎یکی از واقعیتهایی که در تحلیل های خودمان نمی توانیم بر آن چشم فرو ببندیم زندگی در ‏شرایط دهکده جهانی و تاثیری است که فناوری اطلاعات و ارتباطات در تبادل اخبار و ‏اطلاعات در کسری از ثانیه دارد و با آگاهی رسانی هر چند سطحی، ضمن آنکه دیگر هیچ ‏رازی را مکتوم نگاه نمی دارد، چه بخواهیم و چه نخواهیم زمینه را برای مقایسه وضعیت ‏خود با مردم دیگر کشورها فراهم می کند که خود زمینه ساز انواع نارضایتی ها و بی ‏اعتمادی هاست‎ .‎
به نظر می رسد در این شرایط تنها راه، در پیش گرفتن رویکرد اقناعی و ایجابی در ابعاد ‏مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است و اینکه وضعیت موجود و موانع و چالش ‏ها و بعضا ابرچالش های فراراه، صادقانه تبیین و با مردم در میان گذاشته شوند تا با خودی و ‏محرم دانستن آنها اعتماد و مشارکتشان جلب شود‎.‎
تنها در این صورت است که به ترمیم شکاف میان مردم و حاکمیت و تبدیل نشدن آن به ‏گسست و تاثیر آن بر کنترل و‌ کاهش ناهنجاریها و آسیب های اجتماعی که قطعا در به حداقل ‏رساندن نفوذ قدرتهای خارجی هم بی تاثیر نیست، می توان امیدوار بود‎.‎
به عنوان ‌مثال اتفاقی که در جریان پرتاب ماهواره دوستی افتاد در نوع خود بدیع و بی سابقه ‏بود و رویکرد اتخاذی و مواجهه ای که با این پدیده صورت گرفت و صداقتی که به خرج داده ‏شد آن سقوط و شکست را به موفقیت تبدیل کرد، در عین حال که همزمان شاهد نضج ‏اعتراضاتی هم بودیم که این هزینه ها در شرایطی که خیلی از مردم به نان شب محتاجند، چه ‏ضرورتی پیدا می کند‎.‎
در حال حاضر تصور عمومی بر انسداد باب گفتگو، به ویژه با نهادهای انتصابی است، البته ‏نهادهای انتخابی هم با توجه به مجموعه مشغله ها و روزمرگی ها کمتر این مهم را به عنوان ‏اولویت برنامه ای خود در نظر می آورند، نمونه آن ورود خوب دولت در ماههای اخیر و ‏برگزاری چندین جلسه گفتگوی رییس جمهور با گروههای مختلف بود، اما در میانه راه رها ‏شد و هنوز از تشکیل کمیته مشترک با اصلاح طلبان که مصوبه یکی از این نشستها بود ‏خبری نیست‎.‎ ‎
‏-‏ چه راهکارهایی را در زمینه هایی که به آن ها واقفید و آن را در زندگی مردم ‏تاثیرگذار می دانید، ارائه می دهید؟ چه توصیه ای به مردم دارید ؟ در خیلی از موارد ‏ما نقش مردم را نادیده می گیریم. متاسفانه شمار بالایی از مردم در شرایط دشوار به ‏معنای ساده ی کلمه، به هم رحم نمی کنند؛ آنچه که در زمان اعمال تحریم های شدید، ‏به وضوح شاهد آن بودیم. گاهی عدم آگاهی منجر به موضع گیری هایی نظیر دریای ‏خزر و... می شود. در این مورد چه باید کرد؟
یافته های دو‌ پیمایش ملی در سالهای ۹۵ و ۹۴توسط وزارت ارشاد منتشر شد که بعید است ‏تغییر چندانی در زمان حاضر پیدا کرده باشد، یکی به عنوان پیمایش ملی سرمایه اجتماعی در ‏ایران و دیگری پیمایش ملی ارزشها و نگرش های ایرانیان که مطابق آن افرادی که مورد ‏نظرسنجی واقع شده اند به خود مردم هم علاوه بر دولت بدبین بوده اند و تنها ۱۱درصد از ‏آنها اعتقاد دارند که نگرش منفی به مردم جامعه ندارند و به عنوان مثال ۲۷درصد مردم ‏معتقدند که مردم دروغگو هستند و ۶۵ درصد هم به متظاهر بودن و ۶۶درصد به متملق بودن ‏مردم معتقدند و تنها ۱۰درصد عقیده دارند مردم ایران گذشت دارند‎.‎
با این یافته اسطوره«دولت بد، مردم خوب» فرو می ریزد، اما منظورم از طرح این موضوع ‏این نیست که با فرافکنی، تمام مسئولیت وضع موجود به پای مردم نوشته شده و متوجه آنان ‏باشد، بلکه منظور این است که وقتی از حکمروایی خوب سخن به میان می آید و بر آن تاکید ‏می شود، توجه و اهمیت به شاخص های حاکمیت قانون، شفافیت، پاسخگویی، مشارکت، ‏مبارزه با فساد و رانت و ... در بین و توسط مجموعه حاکمیت، از جمله دولت و‌ قوه مجریه، ‏نهادهای مدنی و بخش خصوصی است و تحقق و به نتیجه رساندن این مسئولیت خطیر تنها بر ‏عهده دولت نیست و مشارکت و‌ مساعدت سایر قوا و نهادهای حاکمیتی را که از همین مردم ‏هستند، از یک طرف و مشارکت و مسئولیت پذیری نهادهای مدنی و بخش خصوصی را از ‏طرف دیگر اقتضا و طلب می کند. هر کدام از این بخشها همزمان و به موازات هم باید مولفه ‏ها و ویژگی های حکمرانی خوب را در خود تقویت کنند.از این منظر ریشه عمده نارضایتی ‏ها را نباید منحصر و معطوف به ساختارهای سیاسی کرد و نقش و تاثیر ساختارهای فرهنگی ‏و اجتماعی را نادیده انگاشت. با این ملاحظه است که یک دولت توسعه خواه با برون سپاری ‏و واگذاری تدریجی اختیارات و وظایف غیرحاکمیتی خود به بخش غیردولتی و تلاش در توان ‏افزایی و قدرت بخشی به آن، با جامعه مدنی کمابیش در حالت متوازنی قرار می گیرد و به ‏مرور جامعه را به سمت کاهش انواع شکافها سوق می دهد‎.‎
‏-‏ ‎ ‎چه طور با مردم دوست باشیم و روحیه شاید و نشاط را به آن ها تزریق کنیم؟ چه ‏هزینه هایی باید بدهیم؟ آیا اصولا دولت این قدرت اجرایی را دارد؟
‎ ‎برای تزریق روحیه نشاط و‌ امید و سرزندگی به مردم و بخصوص به جوانان نیز نباید صرفا ‏قائل به نقش برای دولت باشیم و سیاستها و تصمیمات سایر قوا و نهادها را بی تاثیر بدانیم، ‏البته دولت با برخورداری از قدرت اجرایی و مجموعه ابزارها و سازوکارهایی که در اختیار ‏دارد هرچند یکی از نقش آفرینان کلیدی در این حوزه است، اما تنها بازیگر و نقش آفرین ‏نیست‎.‎
جمله ای که اخیرا به نقل از سردار کمالی در واکنش به کلیپی که از سربازان پخش شد و ‏شادی و نشاط آنها را به تصویر کشیده بود، نقل شد یک رویکرد جدید و واقع گرایانه را به ‏نمایش گذاشت که «فکر کنید جوانان خودتان است»؛ این دقیقا منطبق است بر اصلی طلایی ‏در حوزه حقوق بشر تحت عنوان«آنچه بر خود می پسندی بر دیگران هم‌ بپسند و آنچه بر خود ‏نمی پسندی بر دیگران هم‌ نپسند‎.‎‏»‏
نمونه بارز آن را در خبری که چند وقت پیش اعلام شد شاهد بودیم که بیش از نیمی از کسانی ‏که نظر به فیلترینگ شبکه های اجتماعی دارند خود از فیلترشکن استفاده می کنند‎!‎
در پیش گرفتن سیاست «به رسمیت شناختن جامعه متکثر ایران»، یکی از راهکارهایی است ‏که این روزها برای افزایش ظرفیت حل مساله ای حاکمیت و افزایش مقبولیت و مشروعیت و ‏کارایی آن از سوی تحلیل گران و صاحبنظران، به ویژه بعد از حوادث دی ماه سال گذشته ‏ارائه می شود‎.‎
ای کاش دولت به گروه یا تیمی ماموریت می داد تا مجموعه این راهکارها و همینطور نظرات ‏و نقدهایی که با استفاده از فرصت تقارن با ایام چهل سالگی انقلاب اسلامی مطرح می شود ‏را جمع آوری کرده تا در کانون توجه سیاستگذاریها قرار گیرد‎
 
منبع : ایران آنلاین