کد مطلب: 115986
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۲۷
بیکاری یکی از مشکلاتی است که نسل جوان سالهاست با آن دست به گریبان است. همه ما بین اطرافیان و دوستان دور و نزدیک جوان هایی سراغ داریم که با مدرک لیسانس یا حتی بالاتر هنوز موفق به پیدا کردن کار نشده اند و برخی نیز حاضر نیستند به جز کار پشت میزی و با حقوق بالا شغل دیگری را بپذیرند
 

به گزارش ایران خبر،     اما جوان اردبیلی  داستان ما با خیلی از جوان هایی که می شناسیم متفاوت است، او و  دیگر جوانان امثال او خمیره و سرشتشان با کار گره خورده، هر کاری حتی با وجود داشتن مدارج علمی بالا. وقتی تصمیم می گیری روی پاهای خودت بایستی دیگر فرقی نمی کند چه مدرکی داشته باشی دل را به دریا میزنی  پاکبان می شوی و صدای خش خش جارو زمزمه گر روزهای زندگی ات می شود. حامد قاسمی جوان 30 ساله اردبیلی با وجود داشتن مدرک کارشناسی ارشد مدیریت 8 سال لباس پاکبانی به تن کرد تا گوشه ای از گرد و غبار شهرش را پاک کند. او هنوز هم با آنکه به عنوان نیروی خدماتی شبانه در بیمارستان کار می کند اما می گوید اگر در آینده به جایگاه شغلی مهمی هم دست پیدا کنم هیچگاه گذشته ام را فراموش نخواهم کرد. 

حامد در جواب این سوال که چه شد تصمیم گرفتی این شغل را انتخاب کنی با صدایی خسته در حالی که هنوز می‌توان کورسوی امید را در صدایش حس کرد، می‌گوید: از همان اوایل نوجوانی عاشق کار کردن بودم اصلاً ادامه تحصیل برایم مهم نبود، چون می‌دانستم بدون همان بند «پ» معروف نمی‌توانی کار آبرومندی پیدا کنی و با تکیه بر درس خواندن صرف بیکار می‌مانی، اما خانواده‌ام اصرار داشتند که باید به تحصیلاتم ادامه دهم. از آن جایی که برادرم سالهاست در مقطع بالای علمی در استرالیا درس می‌خواند، برای خانواده خیلی مهم بود که من هم تحصیلات عالی داشته باشم. بعد از مدرک فوق دیپلم در رشته حسابداری تصمیم گرفتم که به کار پاکبانی مشغول شوم زیرا می‌خواستم از صفر شروع کنم تا روزی که پولدار شدم و کار و زندگی خوبی برای خودم دست و پا کردم بدانم که از صفر محض شروع کرده‌ام چون یقین دارم که با توکل به خدا بالاخره روزی موفق می‌شوم و شغلی با درآمد معقول و آبرومند پیدا می‌کنم. علاقه زیادی به پاکیزگی دارم و همیشه می خواستم در پاکیزه شدن شهرم سهمی داشته باشم به همین خاطر پاکبانی را انتخاب کردم . البته یکی دیگر از دلایل انتخاب این شغل ثابت بودن آن بود زیرا کارهایی مثل کارگری ساختمان فصلی است و دائمی نیست.

مشقت‌های بی‌پایان
روزها به سرعت سپری شدند و حامد در کنار رفتگری و بیدار شدن‌های نیمه شب برای پاک کردن کوچه و خیابان‌ها تحصیل را ادامه داد و توانست در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد مدیریت فارغ التحصیل شود اما در این مدت همیشه سعی می‌کرد خود را از زخم زبان‌های دوست و فامیل دور نگه دارد.
حامد در ادامه درد دل‌ها، از سختی‌های کار و ادامه تحصیل می‌گوید: حتی از زخم زبان‌های فامیل هم در امان نبودم دائم می‌گفتند درس خواندی تا خیابان‌ها را تمیز کنی؟ اما من اهمیتی نمی‌دادم باید روی پاهای خودم می‌ایستادم، ساعت کاری من از 5 صبح تا 12 ظهر بود، اوایل منطقه‌ای را که برای جارو کشیدن به من سپرده بودند خیلی به دانشگاه نزدیک بود، هر لحظه می‌ترسیدم یکی از همکلاسی هایم مرا ببیند و آبرویم برود و در دانشگاه مسخره و تحقیر شوم، بعد از مدتی با درخواست تغییر منطقه کاری از محل دانشگاه دور شدم و خیالم راحت شد؛ به همه همکلاسی هایم گفته بودم که در شهرداری به کار اداری مشغول هستم و هیچ کس نمی‌دانست که در واقع پاکبان هستم. بیشتر ترم‌های دانشگاه بعد از ظهرها کلاس برمی داشتم اما گاهی که کلاس‌ها با ساعت کاری تداخل داشت مجبور می‌شدم بعدازظهر هم کار کنم، همه زمان اضافه‌ای که برایم باقی می‌ماند درس می‌خواندم، مدرک کارشناسی را در رشته مدیریت صنعتی گرفتم، هیچ ارتقایی در کار نبود اما من ناامید نشدم در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کردم و قبول شدم و آن را نیز با موفقیت به پایان بردم در حالی که همچنان پاکبان ساده‌ای بیش نبودم. دلم می‌خواست ازدواج کنم و تشکیل زندگی دهم؛ چهار بار هم به اصرار مادرم خواستگاری رفتم اما هیچ پدری حاضر نشد دخترش را به یک پاکبان تحصیلکرده بسپارد.
پدر حامد بازنشسته شهرداری اردبیل است حامد از سال 88 تا 96 چندین بار برای تغییر شغل به مدیران مختلف مراجعه کرد و مدارک خود را ارائه داد اما هر بار وعده فردا را به او دادند. می‌گوید یکی از مدیران قول داده بود که با قبولی در کارشناسی ارشد حتماً شغل بهتری به من خواهند داد اما بعد از قبولی، گفت که باید یک ترم بگذرانی بعد از آن هم گفت باید تحصیلاتت را تمام کنی، درس و دانشگاه تمام شد، اما انگار صدای خش خش جارو به تنها مونس همیشگی‌ام تبدیل شده بود.
حامد ادامه می‌دهد: هر بار که برای ارتقای شغل دست به دامن مدیری می‌شدم می‌پرسیدم که اگر پسر خودتان هم مدرک دانشگاهی بالا داشت، باز هم به او شغل پاکبانی می‌دادید؟ وقتی مستند کوتاهی از زندگی من ساخته شد شهردار منطقه 3 فقط به اهدای دیپلم افتخاری بسنده کرد و باز هم من در همان شغل باقی ماندم.
ارتقای شغل و تشویق اهمیت زیادی برای من نداشت اما گاه و بیگاه که برای درخواست کار بهتر به مدیران ارشد شهرداری منطقه و مرکز مراجعه می‌کردم آنها به خاطر این که مدارک علمی بالا داشتم من را متهم می‌کردند که ممکن است به خاطر داشتن مدرک علمی نتوانم خوب کار کنم. این قدر زخم زبان شنیدم تا با وجود رضایت همه همسایه‌های محلی که حوزه کاری من بود، پس از 8 سال فعالیت با میل خودم شغل پاکبانی را ترک کردم. بعد از این‌که لباس پاکبانی را از تن بیرون کردم تصمیم گرفتم تا به عنوان نماینده‌ای از جامعه مظلوم پاکبانی و در جهت احقاق حق آنها در انتخابات شورای شهر شرکت کنم اما به دلیل نداشتن توان مالی نتوانستم موفق شوم.
بارها ادارات مختلف دولتی و غیردولتی مانند شهرداری‌های همه مناطق اردبیل یا سازمان‌های اداری دیگر فرم پر کردم، تقر یبا تمامی شهرداری‌های مناطق من را به اسم و قیافه می‌شناسند اما دریغ از پیدا شدن کار برای جوان تحصیلکرده‌ای مانند من!
مرگ خاموش رفتگران
حامد از پاکبان‌هایی گفت که در تاریکی شب هنگام کار قربانی سرعت خودروهایی شدند که آنها را زیر گرفته و حتی برخی از آنها حاضر نشدند تن زخمی پاکبان‌ها را به بیمارستان‌ها برسانند. او در حالی که بغضش را فرو می‌دهد برایم از مرگ‌های دوستان نزدیکش این‌گونه می‌گوید: 3 نفر از نزدیک‌ترین دوستان همکارم صبح زود در حال جارو کردن به دلیل عجله و سرعت بالای رانندگان در حالی که آرزوهای زیادی در دل داشتند، جوانمرگ شدند. این پاکبان‌ها در حالی جانشان را در این راه از دست دادند که از مدت‌ها قبل شهرداری چندین دستگاه مکانیکی برای جارو زدن سطح شهر خریداری کرده اما چون این کار به بخش خصوصی واگذار شده است اداره شهرداری خواهان خرید دستگاه‌ها توسط آن شرکت‌ها است و شرکت‌های خصوصی هم حاضر به هزینه کردن نیستند و این دستگاه‌های جاروبرقی مدت‌ها است که در حال خاک خوردن هستند، در حالی که هر از گاهی جوانی برای تمیز نگه داشتن شهر آن هم با حقوق ناچیز، جان خود را در کف خیابان به راحتی از دست می‌دهد، حقوقی که مدرک بالا و پائین نمی‌شناسد و دریافتی یک بی‌سواد یا باسواد تا همین سال گذشته در ماه فقط یک میلیون تومان بود.
جدال با ناامیدی
حامد بعد از 8 سال کار در لباس یکی از پاکبان‌های شهر اردبیل، به عنوان نیروی قراردادی در دوشیفت یکی از بیمارستان‌های شهر مشغول به کار شده و صبح‌ها در پذیرش و شب‌ها در خدمات بیمارستان کار می‌کند، به گفته او آخر هر ماه با آنها  تسویه می‌کنند و اصلاً معلوم نیست تا کی می‌تواند این شغل را داشته باشد.
حامد با این که هنوز در رویای شرکت در کنکور دکترا و فارغ التحصیلی در مدارج علمی بالاتر است اما می‌گوید من به وطن و شهرم علاقه زیادی دارم و با وجود آن‌که برخی توصیه می‌کنند که برای رسیدن به زندگی بهتر به خارج از کشور بروم اما نمی‌خواهم دست از تلاش بردارم. گرچه شاید روزی من هم مدرک زبان بگیرم و راهی شوم به جایی که دوستش ندارم. من به گذشته‌ام افتخار می‌کنم. گذشته‌ای که در آن پاکیزگی و تمیزی نقش اول را داشتند و نان حلال درمی آوردم. می‌دانم که بسیاری از جوانان هم سن و سال من بیکار هستند و با وجود تحصیلات عالی نتوانسته‌اند شغل مناسبی پیدا کنند اما باید از یک جا شروع کنند. من از صفر شروع کردم و طعم سختی و مشکلات را با همه وجودم لمس کردم.
منبع : ایران آنلاین